Joan Miró. Rope and People I. 1935. oil and rope on cardboard, stuck to a wooden board. 104.7 x 74.6 cm. The Museum of Modern Arts, New York, NY, USA
منصوره اشرافی
زن همان طور که کنار خيابان نشسته بود با عجله يک يک پلاستيک هايی را که درونشان پر از لباسهای درهم و برهم بود، وارسی میکرد. پسر بچه و دختربچه ای بالای سرش ايستاده و بر کارش نظاره میکردند. نسبتا مسن بود و بچههایش لباسهای کثيف و ژنده ای در برداشتند. هر پلاستيک را جداگانه واژگون کرده روی آسفالتها و لباسها رابا دقت ورانداز میکرد؛ آنهايی که به نظرش خوب بودند، دوباره درون پلاستيک میگذاشت. بعد که همه پلاستيک ها را زیر و رو کرد و لباسهای بدرد بخور را درونشان جای داد، يک دسته لباس اضافی و به درد نخور را کنار جوی آب گذاشت.
همين طورداشتم تماشايش میکردم واواصلا به اطرافش توجهی نداشت... بعد بچه ها را ديدم که پلاستيکها را بر دوش گرفته و به سرعت دور شدند. زن را هم نفهميدم به کدام طرف رفت. با خود گفتم لابد بچهها ازاين که لباس تقريبا درست وحسابی تری گيرشان آمده خوشحال شدند. بعد به ذهنم رسيد که شاید يکی از آنها به ديگری خواهد گفت: ببين، اگر لباسها را بفروشيم خيلی بهتر است تا اينکه تنمان کنيم.
فردای آن روز دوباره ديدمشان. همان لباسهای ژنده و کثيف ديروز تنشان بود و داشتند کارتونهای خالی را از جلوی مغازهها جمع میکردند.
1 comment:
سلام خانم اشرافی
چه مضمون جالبی، فکر کنم کمی عجله کردید و با پرداخت بهتری هم می توانستید آن را بنویسید.
در هر صورت خسته نباشید و موفق باشید.
با مهر
Post a Comment