Showing posts with label ناظم جکمت. Show all posts
Showing posts with label ناظم جکمت. Show all posts

شعر

این روزها
من مجبورم با امید زندگی کنم
 نه با اخبار.
دلم نمی خواهد هیچ کاری بکنم.
 ناشکیبا و دلتنگم.
در انتظار چیزهایی هستم
اما نمی دانم که چیست.
به نظرم می آید
همین حالاست که
در خانه خود به خود باز شود
و آن چیز ناگهان وارد شود.
یا این که
اگر از جای بر خیزم
و پاورچین پاورچین بروم
لای پرده را باز کنم
- با آنکه پنجره اتاقم در طبقه دوم است-
دستهای او را پشت شیشه خواهم دید
 - اگردست داشته باشد-
یا اینکه
گرچه خودم نیز نمی دانم چگونه
اما در آستانه سفری هستم
مرا به جاهایی فرا خواهند خواند.
---
بخشی از شعری بلند از ناظم حکمت
 ترجمه ایرج نوبخت از کتاب "مناظر انسانی سرزمین من"