مم
Diego Rivera. The History of Mexico - The
World of Today and Tomorrow. 1929-35. Fresco. South wall,
National Palace, Mexico City, Mexico.
Biography by Yuri Mataev
Translated by- Mehraveh Javan
ترجمه: مهراوه جوان
کودکی و تحصیلات
خوزه دیگو ماریا
ریورا- بارینتوس[1]
به همراه برادر دوقلوی خود خوزه کارلوس ماریا در هشتم دسامبر 1886 (برطبق برخی
منابع سیزدهم دسامبر) در شهر گواناخاتو[2] مکزیک
به دنیا آمد. پدرش دیگو ریورا و مادرش ماریا دل پیلار بارینتوس[3] هر دو
معلم مدرسه بودند. طبق برخی از منابع جد پدری او در روسیه متولد شده و به مکزیک
مهاجرت کرده بود. مادر دیگو هم از طرف یکی
از اجدادش نژاد سرخپوستی داشت.
برادر دیگو کمی بعد
از تولد جان می سپارد. در 1892 خانواده ریورا به مکزیکوسیتی نقل مکان کرده و دیگو
به مدرسه کاتولیک کارپنتیر[4]
فرستاده می شود.
دیگو خیلی زود علاقه
خود را به نقاشی نشان می دهد. در 1896 در کلاس های بعد از ظهر آکادمی هنر سن
کارلوس شرکت می کند. دو سال بعد علیرغم میل پدرش که آرزو داشت پسرش شغلی نظامی
داشته باشد، به طور تمام وقت در آکادمی مشغول تحصیل می شود. دیگو تحت نظر نقاشانی
چون سانتیاگو ربول[5]،
فلیکس پارا[6] و
خوزه ماریا ولاسکو[7]
آموزش می بیند و پایه ای قوی بر
مبنای اصول کلاسیک در تحصیلات هنری او به وجود می آید.
در 1906 دیگوی بیست
ساله برای اولین بار آثار خود را به عنوان قسمتی از نمایشگاه سالیانه آکادمی سن
کارلوس به نمایش می گذارد.
پیشرفت هنری: اروپا
در 1907 فرماندار
ایالت وراکروز[8]
هزینه سفر به اروپا و ادامه تحصیلات هنری نقاش جوان را تقبل کرده؛ به این ترتیب در
ژانویه 1908 دیگو مکزیک را به مقصد اسپانیا ترک می کند. در اروپا ریورا سبک ها و
تکنیک های مختلف و شیوه های اساتید قدیمی مثل ال گرکو[9] و
نقاشان ایتالیایی رنسانس را با کلاسیسم، امپرسیونیسم و حرکت های معاصر کوبیسم و
پسا امپرسیونیسم را می آزماید و سرانجام
به سبک رئالیسم ساده و مستقیم سبکی که
مشخصه آثار بعدی او شده، می رسد.
پس از یک سال اقامت
در اسپانیا، در 1909 به فرانسه، انگلستان و بلژیک سفر می کند. در بلژیک با نقاش و
معلم هنر روس، آنجلینا بلوف (بلووا)[10] آشنا
می شود. این آشنایی به دوازده سال ارتباط عاشقانه او با آنجلینا می انجامد.
بعضی از آثار این
دوره او خانه بر پل (1909)، سر زن برتون(1910) و دختر برتون
(1910) هستند. این نقاشی تاثیرات قوی آموزشهای آکادمیک پیشین
او را نشان می دهند.
در 1910 ریورا برای
اولین بار آثار خود را در سالون د ایندیپندنت[11]
پاریس به نمایش می گذارد. در آگوست همان سال به مکزیک باز گشته و در آکادمی سن
کارلوس نمایشگاه برپا می کند. بازگشت او با انقلاب مکزیک مصادف می شود، انقلابی که
دو دهه طول کشیده و در شهرت یافتن ریورا نقش مهمی ایفا می کند. بعدها ریورا در
خاطرات خود ادعا می کند که در انقلاب در جبهه زاپاتا جنگیده است، اما این ادعا
برطبق مدارک درست به نظر نمی رسد.
چند ماه بعد از پایان
نمایشگاه، ریورا به اروپا بازمی گردد. تابستان را در پاریس می گذراند و سپس به
کاتالونیای اسپانیا می رود. در 1912 او و آنجلینا به پاریس نقل مکان می کنند. در
آثار این دوره او اولین نشانه های سبک کوبیسم دیده می شود.
در 1913، اولین آثار
کوبیستی او در پاریس به نمایش در می آید. با شروع جنگ جهانی اول، دیگو و آنجلینا
به اسپانیای بی طرف در جنگ، نقل مکان می کنند و در شهرهایی چون مایورکا، بارسلونا
و مادرید اقامت می گزینند.
در 1915 ریورا اولین
نمایشگاهش در ایالات متحده را در گالری هنرهای مدرن نیویورک برگزار می کند. با
وجود جنگ ریورا به پاریس بازمی گردد و رهبر گروه کوبیست های کلاسیک که شامل
هنرمندانی چون خوان گریس[12]،
جینو سورینی[13]
و ژان متزینگر[14]
است، می شود. آنجلینا او را با حلقه روشنفکری آشنا می کند که در آن هنری ماتیس[15] و
بسیاری از هنرمندان روس عضویت دارند.
همان جا ریورا با
هنرمند روس مارونا ووروبیو- استبلسکا[16] آشنا
می شود و در حالی که هنوز با آنجلینا رابطه دارد، رابطه عاشقانه ای را با او آغاز
می کند. سال بعد آنجلینا و او صاحب فرزند پسری می شوند و نام او را دیگو می گذارند.
دیگوی کوچک قربانی اپیدمی آنفولانزایی می شود که در واپسین سال جنگ اروپا را فرا
می گیرد. در 1919 مارونا دخترش ماریکا[17] را
به دنیا می آورد و ادعا می کند که کودک، فرزند ریورا است. ریورا گرچه هرگز رسما این
ادعا نمی پذیرد اما معشوقه و کودک او را از نظر مالی حمایت می کند.
در 1917 ریورا توسط
گالری لافورت مدرن[18]
استخدام می شود و به نظر می رسد که شغل خوبی به عنوان یک کوبیست به دست خواهد
آورد. اما این اتفاق هرگز نمی افتد؛ نقاشی های کوبیستی ریورا توسط پیر روردی[19]،
منتقد با نفوذ پاریسی به شدت مورد حمله قرار می گیرد. ریورا به او پاسخ می دهد و
بحث آنها به درگیری لفظی می انجامد. ریورا کوبیسم را رها می کند و با بسیاری از
دوستان خود قطع رابطه می کند.
از جمله نقاشی های
این دوره او منظره تولدو[20]
(1912)، ملوان بر سر میز صبحانه (1914) و منظره زاپاتا-چریک (1915)
است. نقاشی های این دوره او
تاثیر پسا امپرسیونیسم مخصوصن سبک سزان[21] را
نشان می دهند. کم کم او به نقاشی فیگوراتیو باز می گردد.
در 1919 ریورا با
دیوید آلفارو سیکوروس[22]، نقاشی
مکزیکی و کمونیستی افراطی آشنا می شود. این دو به بحث درباره ضرورت پایه گذاری سبک
مکزیکی منحصر به فردی در هنر، بر پایه هنر مکزیکیان پیش از کلمب می پردازند. رشد و
بلوغ هنری ریورا به اوج خود نزدیک می شود.
در 1920 و 1921 ریورا
به سفر در ایتالیا می پردازد. او به شدت تحت تاثیر نقاشی های دیواری بزرگ استادان
ایتالیایی قرار می گیرد. این سفر ها او را به آخرین مرحله تحول سبک هنریش می
رساند.
بعد از اقامت کوتاهی
در پاریس ، ریورا به اقامت 14 ساله خود در اروپا پایان می دهد؛ به مکزیک باز می
گردد و تمام روابط خود را با دوستان اروپایی و معشوقه هایش می گسلد.
بازگشت به وطن؛ آغاز
محبوبیت
بازگشت ریورا به
زادگاه خود مقارن با اتخاذ سیاست گسترش آموزش عمومی توسط دولت مکزیک بود. این
سیاست علاوه بر مسایل دیگر شامل تامین بودجه برای نقاشی های دیواری در مکان های
عمومی نیز بود.
در 1922 ریورا اولین
نقاشی خود خلقت را به سبک مکزیکی بر یکی از دیوار های آمفی تاتر سیمون
بولیوار می کشد. این اثر بسیاری از ایده آل های جنبش نوین هنر مکزیک را در بر
داشت: برابری نژادی با چهره هایی از نژادهای مختلف مکزیک، سمبل های مذهبی و یگانگی
انسان و طبیعت. متاسفانه این نقاشی یک دهه بعد در زمان حکومت ملی گرای پلوتارکو
الیاس کالس[23]
تخریب شد.
در همان سال با یکی
از مدل هایش به نام گوادالوپه مارین[24]
ازدواج می کند. اولین فرزند آنها، دختری به نام گوادالوپه در 1924 و دومین فرزندشان،
دختری به نام روت[25]
در 1927 متول می شوند.
در همان زمان ریورا به
تاسیس اتحادیه نقاشان، مجسمه سازان و گرافیست های انقلابی کمک می کند. از طریق
همین اتحادیه با ایدئولوژی کمونیسم آشنا می شود و کمی بعد به حزب کمونیست مکزیک می
پیوندد. این نکته فابل بحث است که آیا ریورا واقعا به کمونیسم معتقد بود یا فقط با
سایر هنرمندان همراهی می کرد. البته تقریبا مسلم است که او هیچ یک از آثار مارکس
یا تئوریسین های بزرگ را نخوانده بود.
در سپتامبر 1922
ریورا کار بر روی یک پروژه نقاشی دیواری
را شروع می کند. قرار بود او دو دیوار داخلی تالار ساختمان جدید SEP را
نقاشی کند. او می بایست با کمک یک تیم 117 نفره سطحی به مساحت 16000 متر مربع را
نقاشی می کرد. این پروژه 6 سال طول کشید و در 1928 به پایان رسید و امروزه یکی از
بهترین آثار او محسوب می شود.
بعضی از طرح های این
پروژه ورودی معدن(1923)، فستیوال میز[26](1924)،
روز مرده(1924) و جمعه خوب در
کانال سانتا آنیتا(1924) هستند.
از 1925 ریورا کار بر
روی طرح هایی در مدرسه ملی کشاورزی در چاپینگو[27] را
آغاز می کند. طراحی های او بی شباهت به طرح های میکل آنژ نبود؛ گرچه ریورا سمبلهای
مسیحی را به کار نبرده و ترکیبی از سمبل های سوسیالیستی و مذهبی سرخپوستی را به
کار برده است.
در 1927 ریورا به عنوان
عضوی از حزب کمونیست مکزیک برای شرکت در جشن دهمین سالگرد انقلاب اکتبر به اتحاد
جماهیر شوروی دعوت می شود. ریورا از زمان اقامتش در پاریس همواره می خواست روسیه
را ببیند بنابرین مشتاقانه عازم سفر می شود. اما دیدن شوروی او را ومتقابلا افکار
سیاسی او دولت شوروی را نا امید می کند. بعد از استقبالی گرم و 9 ماه اقامت، از او
خواسته می شود شوروی را ترک کند. در این مدت اوتنها چند نقاشی آبرنگ کشیده است.
در 1928 با بازگشت به
مکزیک کار بر روی پروژه SEP را از سر می گیرد. در همین زمان با
دانشجوی هنر فریدا کالو[28] آشنا
می شود. این آشنایی بهترین طرح مجموعه SEP را
رقم می زند. در این نقاشی ریورا علاوه بر کارگران با بیل وتفنگ بر دوش بسیاری از
همکاران و دوستان خود را نیز در نقاشی جای داده است. در گوشه چپ نقاشی، دیوید
آلفارو سیکوروس دیده می شود. در سمت راست هم خولیو آنتونیو ملا[29]، یکی
از پایه گذاران حزب کمویست کوبا و تینا مودوتی[30] فعال
برجسته کمونیست ایتالیایی- آمریکایی قرار دارند. در مرکز طرح فریدا کالو با لباس
سرخ حزب کمونیست (گرچه در آن زمان کالو عضو آن نبود) دیده می شود.
در این زمان وضع
سیاسی مکزیک دستخوش تغییر شد و بودجه
نقاشی های مکان های عمومی قطع شد. بسیاری از نقاشان دیواری پایتخت را به مقصد
شهرستان ها ترک کردند. اما ریورا در مکزیکو سیتی می ماند و سعی می کند دولت را از
قطع بودجه منصرف کند.
در اواخر 1928 ریورا
تقاضای طلاق از همسر خود، گوادالوپه می کند و سال بعد از آن با کالو ازدواج می
کند.
1929 سال پرباری برای ریورا بود. نقاشی هایی بر
دیوار های کاخ ملی و وزارت بهداشت می کند و برای تدریس به آکادمی هنر سن کارلوس
دعوت می شود. اما کمی بعد با فشار اساتید چپگرا که او را متعهد به آرمان های سیاسی
کمونیسم نمی بینند، از کار برکنار می شود. همان سال ریورا که دیگر نمی خواست در
مناقشات سیاسی درگیر شود؛ حزب کمونیست را ترک می کند.
ایالات متحده
نقاشی های دیواری ریورا
توجهات بسیاری را در همسایه شمالی مکزیک، ایالات متحده بر انگیخته بود. ریورا دعوت
های زیادی را برای سفر به آمریکا دعوت می کرد. وقتی هنر او به دیگر مذاق دولت
مکزیک که روز به روز راستگراتر می شد، خوش نیامد؛ ریورا تصمیم گرفت از فرصت استفاده
کند.
ریورا چهار سال بعد
را، در ایالات متحده گذراند. در 1930 در ساحل غربی اقامت گزید و به کار بر روی
نقاشی های دیواری مدرسی هنرهای زیبای کالیفورنیا پرداخت. سال بعد به نیویورک نقل
مکان کرد و در موزه هنر مدرن نیویورک که تازه بازگشایی شده بود نمایشگاه برپا کرد.
این نمایشگاه بعد از نمایشگاه هنری ماتیس، دومین نمایشگاه انفرادی بود که در این
موزه برگزار می شد.
در ابتدای ورود عموم
مردم و خریداران نقاشی از او مشتاقانه استقبال کردند؛ اما روشنفکران و هنرمندان که
به درستی او را رقیبی توانا می دیدند، با سوظن به او می نگریستند. جالب اینست که
در پایان اقامتش در ایالات متحده دقیقا عکس آن دیده می شد: ریورا و همسرش کالو
حلقه های روشنفکری آمریکا را به وجد آوردند، اما خریداران به خاطر ایدئولوژی و
سمبولیسم سوسیالیتی کارهایش علاقه ای به او نداشتند.
در ایالات متحده او
یکی از بزرگترین شاهکارهایش و یکی از عظیم ترین آثار قرن بیستم را نقاشی می کند؛
سری طراحی های صنعت دیترویت که در سال های 1932 و 1933 کشید. بر پایه
مشاهدات ریورا در کارخانه های خانواده فورد، در این اثر همان طور که پیشتر کارگران
مکزیکی مزارع را به تصویر کشیده بود، کارگران صنعتی آمریکا به تصویر در آمده
بودند.
بسیاری از منتقدان به
خاطر آن که در نقاشی مایه های کمونیستی و سوسیالیستی می دیدند، آن را محکوم کردند.
اما خانواده فورد که حامی مالی اثر بود، از آن دفاع کرد و به ریورا اجازه داد آن
را به پایان برساند.
اما در مورد نقاشی ریورا
در بنیاد راکفلر در نیویورک اوضاع به گونه ای دیگر پیش رفت. از او خواسته شده بود
نقاشی ای با سوژه حرکت بشر به سوی زندگی بهتر بکشد. ریورا تصمیم می گیرد از پرتره
های لنین و تروتسکی استفاده کند که البته حامیان مالیش آن را نمی پسندند. پروژه
تعطیل می شود و نقاشی نیمه تمام از روی دیوار پاک می شود. ریورا اما این طرح را در
1934 وقتی به همراه فریدا به مکزیک باز می گردد بر دیوار کاخ هنرهای زیبای مکزیکوسیتی
دوباره نقاشی می کند.عنوان این نقاشی انسان گرداننده جهان است.
ریورا در اوج
پس از طرد شدن از سوی
حزب کمونیست و بورژوازی آمریکا، دیگو ریورا در 1934 به مکزیک باز می گردد و دولت
میانه روی جدید به گرمی او را می پذیرد.
ریورا تعدادی نقاشی
برای ساختمان های دولتی از جمله سری طرح های "سرگذشت مردم مکزیک"
برای کاخ ملی مکزیکوسیتی می کشد. این اثر که در 1929 آغاز شده بود و ریورا به خاطر
سفر به آمریکا آن را نیمه تمام رها کرده بود شامل طرح هایی مثل مکزیک پیش
اسپانایا- دنیای اولیه سرخپوستان (1929)، تاریخ مکزیک از پیروزی تا 1930(1931)
و مکزیک امروز و فردا (1935) است.
در این دوران ریورا
هر چه بیشتر به نقاشی در آتلیه خود می پردازد و سبک های مختلف را می آزماید؛ اما
بیشتر به طراحی پرتره هایی از مردم عادی مکزیک می پردازد. نقاشی مناظر مکزیک نزد
توریست ها بسیار محبوب بودند و ریورا را تامین مالی می کردند. ریورا از پول حاصل
از فروش نقاشی هایش به جمع آوری کلکسیونی از آثار هنری سرخپوستان پیش از ورود اسپانیاها پرداخت.
کمی بعد از بازگشت از
آمریکا ریورا از سوی حزب کمونیست مکزیک و دیوید آلفارو سیکوروس مورد حملات شدید
قرار می گیرد و خائن خوانده می شود. در 1936 ریورا رسما دلیل جدایی و اختلاف خود
با حزب کمونیست را دیدگاه های استالینیستی حزب عنوان می کند.
در همان سال ریورا به
دولت مکزیک پیشنهاد می کند به لئون تروتسکی که به علت فشار های اتحاد جماهیر شوروی
از نروژ اخراج شده؛ پناهندگی سیاسی اعطا
کند. دولت مکزیک به شرط عدم فعالیت سیاسی تروتسکی، پیشنهاد را می پذیرد و در 1937
تروتسکی و همسرش ناتالیا سدووا[31] به
منزل ریورا و کالو نقل مکان می کنند.اما ریورا تروتسکیست نبود و همین اختلاف عقیده
به جدایی ایدئولوژیک آنها منجر شد. رابطه تروتسکی با کالو هم بر مشکلات افزود و در
1939 سرانجام تروتسکی و همسرش منزل ریورا را ترک کردند. همین موضوع باعث طلاق ریورا و کالو شد زیرا کالو می خواست تروتسکی در منزل
آن ها بماند. مدت کمی بعد از آن تروتسکی ترور شد.
اما ریورا و کالو
نتوانستند مدت زیادی جدا از هم زندگی کنند و کمتر ازیک سال بعد دوباره ازدواج می
کنند. در 1940 ریورا دوباره به ایالات متحده سفر می کند. او گرچه از ماجرای نقاشی
اش در بنیاد راکفلر جریحه دار شده است، اما از مخالفت ایالات متحده با فاشیسم
خوشحال است. این موضوع سوژه طرح هایی با نام اتحاد پان آمریکن (1940) می
شود. این سری طرح ها عناصر زندگی مدرن در ایالات متحده و مکزیک، چهره ها و وقایع
تاریخ دو کشور با سمبولیسم سرخپوستی را نشان می دهند.
در 1941 ریورا آناهواکالی[32]، موزه
ای برای کلکسیون شخصی آثار سرخپوستان را تاسیس می کند. او تصمیم می گیرد که
ساختمان موزه از سنگ و شبیه هرم آزتک ها در تنوچیتلان[33]
باشد.
در 1943 ریورا به
عضویت کالج ملی در می آید و کنفرانس هایی با موضوعات سیاسی، علمی و هنری برگزار می
کند. در همان سال عنوان استاد افتخاری کالج هنری اسمرالدا[34] را
دریافت و در 1947 همراه با خوزه کلمنته اوروزکو[35]
کمیته نقاشی دیواری انستیتوی هنرهای زیبا را تاسیس می کند. در این مدت نقاشی هایی
برای کاخ ملی و هتل دل پرادو[36] می
کشد.
در 1949 ریورا
پنجاهمین سال فعالیت هنری خود را با برپایی نمایشگاهی عظیم در کاخ هنرهای زیبا جشن
می گیرد.سال بعد جایزه ملی نقاشی را از دولت مکزیک دریافت می کند. او به همراه سیکوروس،
اوروزکو و روفینو تامایو[37] هنر
مکزیک را در جشنواره نقاشی ونیز به نمایش می گذارند.
واپسین سال ها
در 1951 ریورا پروژه
جدیدی را شروع می کند. از او خواسته شده نقاشی هایی برای زیر آب برای پارک
چاپولتپک[38]
مکزیکوسیتی بکشد.عنوان نقاشی "آب مبدا حیات"بود. ریورا قبلا کاری
شبیه به آن نیافریده بود بعد از آن هم نیافرید.
طراحی در اطراف و کف
یک استخر صورت می گرفت. در یک طرف استخر ریورا یک فیگور زنانه و در طرف دیگر فیگوری
مردانه کشید. در اطراف آنها تمام صورت های حیات دیده می شدند: گیاهان، ماهی ها و
غیره. در سمتی که لوله های آب قرار داشتند انسان هایی در حال حفر چاه را نقاشی
کرد. در طرف چهارم ریورا استفاده از آب را در کشاورزی و بازآفرینی به تصویر کشید.
این اثر یکی از آخرین آثار برجسته او در مکان های عمومیست.
در 1953 بر دیوار های
تیترو د لوس انسورجنتس[39]،
استادیوم دانشگاه مکزیک و بیمارستان لارازا[40]
نقاشی می کشد. این ها آخرین نقاشی ها از 67 نقاشی او در مکان های عمومیست. بیشتر
آثار او در دهه 1950 در آتلیه آفریده شده و اکثرا پرتره هستند.
در همان سالها ریورا
تحت تاثیر همسرش به کمونیسم باز میگردد و این بازگشت در برخی کارهای او دیده می
شود. او بارها درخواست عضویت مجدد در حزب کمونیست مکزیک را می کند اما درخواستش
پذیرفته نمی شود.
مرگ فریدا کالو در
1954 به سال ها رابطه پر شور و پر فراز و نشیب آن ها پایا ن می دهد. با مرگ فریدا ریورا
نیز خود را برای مرگ آماده می کند و موزه آناهواکالی خود و خانه فریدا را به دولت
مکزیک واگذار می کند تا موزه ای عمومی شود.
کمی بعد درخواست
عضویتش در حزب کمونیست پذیرفته می شود. در 1955 بیماری سرطان او تشخیص داده می شود
و برای معالجه راهی شوروی می شود.نتیجه این سفر آفرینش نقاشی روزی از ماه مه در
مسکو(1956) است.
دیگو ریورا در 1957 پس
از بازگشت به مکزیک در اثر خونریزی مغزی درگذشت. دولت مکزیک وصیت نامه او را که می
خواست بدنش سوزانده شود و خاکستر پیکرش با خاکستر پیکر فریدا آمیخته شود؛ به جا
نیاورد و وی در گورستان مشاهیر روتوندا[41] به
خاک سپرده وآتلیه نقاشی اش نیز به موزه تبدیل شد.
[1] Jose Diego Maria Rivera-Barrientos
[2]
Guanajato
[3] Maria
del Pilar Barrientos
[4] Carpantier
[5]
Santiago Rebull
[6]
Felix Parra
[7] Jose Maria Velasco
[8] Veracruz
[9] El
Greco
[10] Angelina
Beloff (Belova)
[11] Salon des Independents
[12] Juan Gris
[13] Gino
Severini
[14]
Jean Metzinger
[15] Henri Matisse
[16] Marevna Vorobiev-Stebelska
[17] Marika
[18] L’Effort Moderne
[19] Pierre Reverdy
[20] Toledo
[21] Cezanne
[22] David Alfaro Siqueiros
[23] Plutarco Elias Calles
[24] Guadalupe Marin
[25] Ruth
[26] Maize
[27]
Chapingo
[28] Frida Kahlo
[29] Julio Antonio Mella
[30]
Tina Modotti
[31] Natalia Sedova
[32] Anahuacalli
[33] Tenochitlan
[34] Esmeralda
[35] Jose Clemente Orozco
[36] Del Prado
[37] Rufino Tamayo
[38] Chapultepec
[39] Teatro de los Insurgentes
[40] La Raza
[41] Rotunda
No comments:
Post a Comment