طوسي حائري
اولين چيزي كه با مهري رخشا احساس
كرديم اين بود كه او با پرويز تجانس روحي ندارد . من پرويز را خيلي خوب مي
شناختم . آنوقتها كه با احمد شاملو زندگي مي كردم او زياد به خانه ي ما رفت و آمد
داشت ، به هر حال وقتي با فروغ آشنا شدم با او در مورد شعرش بسيار بحث كردم . و در
مورد اينكه بايد او راه خودش را بشناسد . و بعد ها ، شايد درست يا غلط ، او را
تشويق به جدايي از همسرش كرديم . و فروغ پنج شيش ماه بعد از همسرش جدا شد . بايد
اين مسئله رو پذيرفت زندگي در كنار پرويز جلوي رشد شكوفايي استعداد شعري فروغ را مي
گرفت.
فروغ در مورد شايعاتي
كه اينجا و آنجا از او مي نوشتند بسيار حساس و عصبي شده بود . به خصوص كه پرويز نيز
او را تهديد كرده بود تمام مطالبي كه در مورد او مي نويسند ، در پوشه اي جمع آوري
مي كند تا روزي كه فرزند آنها بزرگ شد به
او بدهد و بگويد اين مادر توست . من شاهد رنج و تلخي و گريه هاي بي انتهاي فروغ
بسيار بودم ، او از تنهايي مي ناليد و براي فرزندش هميشه بي قرار و نا آرام بود .
حتي يك بار وقتي فروغ به ديدن كامي رفته بود او بهش گفته بود برو تو مادر من نيستي
، دوران بي نهايت سختي بر فروغ بود ، در چنين روزهايي فروغ ديوانه وار مي گريست .
سخت مي گريست آرام كردن فروغ در اين دوران خيلي مشكل بود . اما اين آخرها ديگر
تسليم شده بود:
" من به تسليم مي
انديشم
اين تسليم درد آلود
من صليب سرنوشتم را
بر فراز تپه هاي قتلگاه
خويش پوشيدم"
و مي گفت : باشد من ديگر پذيرفتم اين سرنوشت من است.( خانم حائري كه بشدت مي گريد ) تنها به عشق پسرش بود حسين را از جذام خانه آورد و سرپرستي
و مي گفت : باشد من ديگر پذيرفتم اين سرنوشت من است.( خانم حائري كه بشدت مي گريد ) تنها به عشق پسرش بود حسين را از جذام خانه آورد و سرپرستي
او را بر عهده گرفت .
شبي را بياد دارم كه فروغ به منزل مهري رخشا آمده بود ، تازه از سفر اروپاييش برگشته بود ، آنشب آقاي
شفا ، صادق چوبك ، عماد خراساني و دوستاني ديگر نيز حضور داشتند فروغ حمله ي بي رحمانه اي
عليه عماد خراساني شروع كرد و مي گفت : عماد چرا تو بايد اينطور خودت را اسير
اعتيادت كني كه در نتيجه در كار شعر هم بجايي نرسي . حيف از تو نيست كه هنوز از آه
و ناله هاي قلابي عهد دقيانوس شعر ايران دست بر نمي داري ؟
فروغ آنشب مهماني را بر
هم زد . عماد كه رنجيده بود مهماني و ترك كرد . و مهري هم سخت ناراحت شد و به فروغ
بشدت اعتراض كرد و گفت : تو چرا عمدا همه را مي رنجاني ، چرا جلسات مهماني را
هميشه بر هم مي زني چرا با عماد اينطور بر خورد كردي ؟ و فروغ خيلي ساده گفت
:" او نبايد خود را اينطور اسير
اعتيادش بكند . او با خودش و شعر فارسي بد ميكند ، چرا يك چنين چيزي رو بايد پنهان
كرد ؟ پنهان كردنش كه خيلي بد تر است ." حالا چطور امكان داره يك چنين شخصي
اسير اعتياد باشه . هر كه هر چه مي گويد دروغي بيش نيست فروغ گهگاه در مهموني ها
مشروب مصرف مي كرد و مخدر هرگز ، به جرات
مي توانم بگويم فروغ به غير از تقريبا سيگار هرگز اعتياد ديگري نداشته . من كه با
او به نوعي زندگي مي كردم .
تقريبا بعد از جدي شدن
مسئله ي فروغ با گلستان من ديگر كمتر او را مي ديدم .
تا اين كه يك شب او را
در انجمن ايران و امريكا ديدمش با او گفتم : فروغ دلم مي خواهد ترا ببينم .
گفت : " من هم اما شما ها مرا بايكوت كرده ايد .
" آنوقت آدرس جديد منزلش را به من داد و شبي
را شام با هم صرف كرديم
. فروغ بسيار تغيير كرده بود .
فروغ هميشه پوششي ساده
و بسيار مرتبي داشت . و از اريشهاي تند كه مختص به عروسك ها مي دانست امتناع مي
كرد . و زندگي بسيار ساده اي نيز براي
خودش فراهم كرده بود . عجيب هر چه داشت به ديگران مي بخشيد اغلب اوقات در طول هفته
ي اول تمام در آمد ماهانه اش را صرف ادمهاي نياز مند مي كرد و ما بقي هفته ها رو در
شرايط بسيار سختي به سر مي برد . حتي زمستان هايي پيش مي آمد كه هزينه خريد سوخت
را براي روشن كردن بخاري نداشت . سخت و مي توانم بگم اصلا كمك كسي و را هم نمي
پذيرفت . وقتي به او اعتراض مي كردم مي گفت " نمي تواند
وقتي مي داند انسانهايي
هستند آنچنان نيازمند راحت بنشيند و زندگي كند ."
پ . ن طوسی حائری دومین همسر احمد شاملو بود
No comments:
Post a Comment