سخنی در باب شعر



Diego Rivera. Flower Festival. / Festival de las flores. 1925. Oil on canvas. 147.3 x 120.7 cm. Los Angeles County Museum of Art, Los Angeles, CA, USA


 داریوش آزادمنش


شعر اشک اندیشه است . این گفته کوتاه و زیبا را تامورا ریوایچی شاعر بزرگ معاصر ژاپنی در توصیف شعر بکار برده است . بیانی لطیف به لطافت خود شعر . با قاطعیت می توان گفت هیچ ملتی در دنیا وجود ندارد که فاقد ادبیات باشد هر اندازه ملتی کوچک با مردمی کم شمار باشد ساکن در نقطه ای پرت و دور افتاده از جهان پهناور ما . همه ملل روی زمین فارق از بحث بزرگ یا کوچک کهن یا جوان فقیر یا غنی از ادبیات ویژه خود بهره مندند و ادعای بزرگی نیست حتی اگر بگوییم با همین ادبیات است که خود را به ملل دیگر جهان می شناسانند . دست مایه ادبیات همه این ملتهای رنگارنگ نیز غالباً مشترک است و در ظاهر تفاوت چندانی با هم ندارد . داستان است و شعر و افسانه و حماسه و شاخه هایی دیگر که همگی به یک تنه متصلند و آن فرهنگ ادبی یک قوم است . اما آیا ممکن است طول و عرض همه این تنه ها که نمایاننده هویت اقوام هستند یکی باشد ؟ آیا بلندای همه یک اندازه است ؟ قطعاً چنین نیست و پاسخ مثبت نخواهد بود . تفاوت و تنوع همه جا و در همه چیز وجود دارد و ادبیات نیز از این قائده مستثنی نیست . هستند ملتهایی با اقتصاد پویا و تکنولوژی برتر و سطح رفاه پیشرفته اما ادبیاتی ضعیف و نه چندان درخور توجه و در نقطه مقابل نیز ملتهایی وجود دارند با اقتصادی رنجور و هنوز عقب مانده در تکنولوژی و پایین از نظر سطح رفاه اجتماعی ولی غنی و توانمند در عرصه ادبی . نمونه های زیادی را می توان ذکر کرد اما مهمتر از ذکر نامها پرداختن به اهمیت این موضوع است . در جایی که برزیل فقیر با انبوهی از مردم فقر زده می تواند به پائولو کوئلیوی خود بنازد کره جنوبی ثروتمند و مرفه آنجا حرفی برای گفتن ندارد . در این هیچ شکی نیست که ادبیات در رشد غرور و اعتماد بنفس ملتها نقش عمده ای ایفا می کند . مصداق بارز این سخن خود ما ایرانی ها هستیم . آیا ممکن است یک ایرانی در بین جمعی بیگانه نشسته باشد و یادی از سعدی و سروده بنی آدم به میان آید یا نامی از حافظ این بزرگترین مرید و مراد گوته ابر شاعر آلمانی برده شود و او بشنود و احساس غرور و سرافرازی نکند ؟ امری محال بنظر می رسد .
 ادبیات نیز مانند دیگر مفاهیمی که بشر تولید می کند و به آنها معنا می بخشد یک جنبه ای نیست و بخش های گوناگونی از دل آن سر برمی آورند . شاید هم تعدد در این جا از هر جای دیگری که ذهن بشر مجال پرواز می یابد بیشتر باشد . عنصر خلاق با جهشی بلند می کوشد حقیقتی را که دریافته به لطیفترین شکل ممکن صیقل داده و در اختیار دیگران هم قرار دهد . او از طریق این مشارکت طلبی خود و آنچه را پرورانده به دیگران می نمایاند . پاداش او ماندن در عرصه آفرینش و پیشرفت و پویایی کارش است که نتیجه آن ارزش یافتن هر چه بیشتر دستاوردهایش خواهد بود .
با نگاهی به ادبیات ملل به نکته حساسی پی می بریم که بی اعتنایی نسبت به آن می تواند شالوده ادبیات هر قومی را سست نماید . می توان گفت هر چقدر جستجو کنیم ملتی را نمی یابیم که در همه زمینه های ادبی توانمند بوده و در همه جنبه ها نسبت به دیگر ملل دست بالا را داشته باشد . جهان در پهنه ادبیات ، فرانسه را با نویسندگان بزرگ رئالیستش ، یونان و روم را با تراژدی نویسان نامدارشان و ایران را با شاعرانش می شناسد . شگفت آور نیست که ما در ادبیات ایران کمدی پرداز بزرگی مانند بالزاک یا طبیعت گرای پر آوازه ای مثل امیل زولا نمی بینیم زیرا وقتی چشم برمی گردانیم در آن سو در ادبیات فرانسه هم حماسه سرای بزرگی مانند فردوسی و یا یگانه ای همچون حافظ نخواهیم یافت .
از شعر ایران فراوان سخن گفته شده و سخن گفته می شود . ادبیات ایران با شعرش به جهان شناسانده شده و در این جای هیچ تردیدی نیست . ما شاعران بسیار بزرگی داشته ایم و داریم که هر یک به تنهایی می توانند سردمدار فرهنگ یک ملت باشند . اگر چه بسیاری بر این باورند که حافظ خاتم و الشعرای شاعران بزرگ پارسی گوی بود و تمایل دارند این ایده را پرورانده و اشاعه دهند ولی با نگاهی اجمالی به فهرست بلند بالای شاعران پارسی زبان پس از حافظ از روزگار جامی تا به دوران معاصر می توانیم خط بطلانی روی این نظریه بکشیم . البته این می تواند درست باشد که پس از حافظ هیچ شاعر پاسی گویی نتوانست خویشتن را تا به آن حد شهره سازد که عنوان لسان و الغیب و استاد سخن و نظیر اینها بگیرد اما این نمی تواند دلیلی بر بی ارزش انگاشتن نامهایی همچون صائب تبریزی و هاتف اصفهانی و نزدیکتر به روزگار ما امثال ایرج میرزا و پروین اعتصامی و نوپردازان خوش اندیش و خوش بیانی مانند نیمای بزرگ  و سهراب سپهری باشد . بنابراین می توانیم ادعا کنیم که بساط شعر و حرمت شاعر هیچگاه حتی در سخت ترین برهه های تاریخ این سرزمین نزد ایرانیان از بین نرفت . ایران را همچنان می توان شاعر پرورترین سرزمین دنیا دانست و مردمانش را در بالای فهرست ملتهای شعر شناس و شعر دوست جای داد . اما با این توصیف آیا می توانیم ادعا کنیم آینده ی شعر و نسل شاعر در ایران در میان این ملت شاعر پرور جایگاهی جاودان خواهد داشت ؟ شاید آنقدر ادبیات ما در باب شعر غنی باشد که بعضی از استحکام ابدی مقام شعر و شاعر اطمینان خاطر کامل داشته باشند اما همیشه باید جایی برای شک در مسئل بظاهر ساده قرار دارد و کمی موشکافانه به قضایا نگریست . آیا ممکن است ادبیات ما از شعر و شاعر اشباع شود یا اشباع شده باشد ؟ آیا با توجه به شمار زیاد شاعران پارسی گوی ، نسل معاصر دیگر نیازی به شعر و شاعران جدید ندارد ؟ و آیا آیندگان تنها باید با آثار حافظ و مولانا و نیما و فریدون مشیری نیاز روح تشنه خود را به شعر برطرف کنند ؟ آیا استعداد های آینده ی این سرزمین که قطعاً تعدادشان زیاد خواهد بود به بهانه کثرت شاعر در ادبیات پارسی فقط باید مفسران اشعار شاعران کلاسیک کهن و نوپردازان پیش از خود باشند و آن هم بدون هیچ ابتکاری ؟ و آیا در صورت رخداد چنین وضعیت نامطلوبی جهان شاهد پایان ادبیات ملتی بزرگ و نامور که نامش پیش از هر چیز با نام ادیبان و شاعران پرآوازه اش در ذهن ها طنین افکن می گردد نخواهد بود ؟
حقیقت این است که فرهنگ ما برای گسترش و پویا ماندن همچنان وابسته و دلبسته به شعر است و سخت نیازمند آن . بنابراین باید خطرات و احتمالاتی که ممکن است آینده شعر پارسی را تهدید کنند جدی گرفت و نباید به خود مغرور شد و تنها به ذکر نام نوابغی که در ادبیات ما ظهور کردند و درخشیدند و ماندگار گشتند بسنده کرد و باید کوشید و راه را برای شاعران مستعد و آینده ساز در عرصه ادب هموار ساخت .

No comments: