خداحافظ شهر من - عليرضا ذيحق



Michael Kenna


خداحافظ شهر من 

بدرود شهر من
بدرود همشهريانم
كوه ها و رودها را وامي گذارم
راهها و كوچه ها را به شما مي بخشم
ميانبر مرگ مرا كافيست .
نغمه هايم هديه ي دلهاتان
و آبشاران و چشمه ها
همه سهم شما
مرا يك دل عاشق كفايت است .
روزهاتان روشن
شب هاتان همه ماه و ستاره
و زندگي تان زيور و زر
مرا تنها دوگور در خاكتان امانت است
مادرم و برادرم ،
 يك چيز هم هست كه با خود مي برم
زبان مادري ام .
ياد ها و خاطره ها نيز هست
دختراني كه عاشقشان بودم
و مرداني كه مرد نشده
سر به دار بودند .
خداحافظ شهر من
شهري كه با روياهايم در آن راه رفتم
اما روياهايم متولد نشدند
و در هر نزديك و دوري كه از او دور بودم
غم غربت ، دل ام را آزُرد
و از دوستان ام كه بي خبر مي روم
مي خواهم مرا ببخشند
مزرعه ها و باغها ، قدمگاه ياران.
از جاده هاي غريب مي گذرم
و از ميانبرهاي جانكاه
اين آدميان ،
كنار آب اند و از غرقابه ها بي خبر
تنها فكرم به زني است
كه با ديوانگي ، مرا دوست مي داشت
اما تنهايش گذاشتم
وصالي عاشقانه هرگز
سهم من در اين شهر نبود .
بدرود شهر من
اگر روزي نامي نيز ازمن
 در كوچه ها شنيده شد
بدان كه پشت مرده
چه خوب و چه بد
خيلي حرف مي زنند ،
من هم يكي .


 عليرضا ذيحق
5/4/93

No comments: