زن ها - یانیس ریتسوس


 Michael Kenna



زن ها


زن ها چه بسیار دور افتاده اند. ملحفه هاشان بوی شبی خوش دارد.
آنها نان شان را به روی میز می گذارند تا به پرتی حواسشان پی نبریم,
آن گاه در می یابیم که کار بدی کرده ایم. بر می خیزیم و می گوییم:تو امروز بسیار خسته ای.
یا : صبر کن چراغ را من روشن می کنم.

وقتی که کبریت می کشیم, او آهسته رو می گرداند
و بر اثر کوششی توضیح ناپذیر به سوی آشپزخانه می رود.
پشتش کوهستانی کوچک است از مرارت پر بار مردگان بسیار
مردگان خانواده, مردگان خود او و نیز خود تو.
صدای پای او را بر تخته های کهنه می شنوی
می شنوی که بشقاب ها به روی قفسه ها می گریند
و سپس آوای ترن است که سرباز ها را به جبهه می برد.


یانیس ریتسوس ترجمه قاسم صنعوی

No comments: