زن، باز هم زن




 
   Jeffrey Pine, Sentinel Dome by Ansel Adams




چند شعر کوتاه
 رضا فرمند

۹۴

در ییگال،
هیچ‌ زنی مادگی‌اش را گم نکرده است
بینوایی، همه جا به زمین می خورد!
 
۹۵

اینجا، زنان هرچه می کنند؛
آزادی با غرور نگاه‌اشان می‌کند!
 
۹۶

قهوه‌خانه‌های بی زن، سرطان کلمه دارند؛
پُر از سایه‌های نپرسیدن‌‌اند؛
و به دخمه‌های پیشا تاریخی می‌مانند
 
۹۷

زن است که زندگی را با نازکی هایش پاس می‌دارد
و آنرا از میان سخن‌های نرم و هماغوشی‌ها
به سوی آینده گذر می دهد
 
۹۸

زن، دیگر بیمی از این ندارد
که در بلندای اندام‌اش جشن بگیرد!
 
۹۹

اندام زن،
همیشه نزدیکترین راه زندگی را نشان می‌دهد
 
۱۰۰

زنان، در ناف‌هاشان، نگاه را می‌بندند
و در سرسینه‌های برهنه‌اشان باز می‌کنند
 
۱۰۱

زنان، از جبهه‌های زمان
بر هوس جهان حمله کرده‌اند:
باسن‌های پر‌دم و بادشان
پوسته‌ی شلوارهاشان را می‌شکافد
و پستان‌های توسن‌اشان
هر پیرهنی را تنگ می کند
 
۱۰۲

زنان،‌ با سرین و سینه‌هاشان
با سکس‌اشان بر هوس جهان حمله کرده‌اند
باسن هاشان را چون دژهایی گرد
از پشت‌اشان برکشیده‌اند
و از پنجره‌ی گشوده‌ی پستان‌هاشان
همه جا را می‌پایند.
 
۱۰۳

از فرو نشستن تاخت و تاز‌ها،
غیژاغیژه عرابه‌ها، عربده‌ها،
و چکاچاکِ نیزه‌ها و شمشیرها
و از فرو نشستن بانگ بلندِ ایمان است
که صدای زن شنیده می‌شود!
 



از مجموعه‌ی « شعرهای کوتاه پاریسی»

No comments: