بیژن باران
مثل همیشه ترسیده ام؛ حس کرده ام که باشما بیگانه هستم. –نامه ف.ف. به پدرش.
خلاصه. می گویند: شنیدن کی بود مانند دیدن.
دریافت حال و نیت گوینده با مشاهده عاطفه در سکنات و وجناتش میسر است. پس برای
دریافت نیت گوینده حضور بهتر از شنیدن یا خوانش مطلب در غیاب گوینده است. نمایش
موثرتر از فیلم، فیلم موثرتر از سی دی، سی دی موثرتر از کتاب می باشد. عاطفه شامل
محرکات مانند خشم و احساسات مانند عشق است. اولویت عاطفه بر زبان در نقد
روانکاوانه شعر جایگاه ویژه ای دارد. تبیین محرکه ها و احساسها کمک به درک لحن شعر
می کند که بر زبان شعر مانند گزینش واژه ها و علامتها، چینش دستوری آنها، مفصل
بندی ساختار شعر اثرگذار است. در این جستار 6 محرکه جهانشمول و مستقل از فرهنگ
اقوام شادی، غم، شگفتی، اشمئزاز، خشم، ترس تعریف می شوند. سپس احساسهای مثبت مانند
عشق و منفی مانند شرم توضیح داده می شوند. در پایان از شعر فروغ نمونه هایی از این
عواطف آورده می شوند. آشکاری عواطف در شعر فروغ نشانه صمیمیت و صداقت اوست. تبلور
این عواطف یکی از علل محبوبیت ش در نیم قرن گذشته است.
مقدمه.
نقد هنری برقرار کردن رابطه بین اصول
داوری و بصیرت مستتر در یک اثر هنری است. درگذشته شامل تاریخچه، مبدا، متن، ترکیب
اثر می شد. اکنون نقد با روند آفرینش و ادراک در خالق/ مخاطب هنری عجین است. پس
نقد هنری، از روانشناسی و جامعه شناسی نیز بهره می برد؛ با آغازی در زیبایی شناسی
روانکاوانه فروید. در قرن 21م از عصب شناسی و ژنتیک کمک گرفته تا در راستای نظریه
های علمی تر و جهانشمولتر قرار گیرد. در نقد روانشناسانه، اثر هنری/ ادبی مانند یک
رویا نقد می شود. در آن، بقول ویتگنشتاین Wittgenstein ، معنی کاربردی کلیت یک شعر در
الگوهای زبانی ورای متن واشکافی می شود؛ چون شاعر بصورت جویده جویده، رمزی، نمادی،
تداعی گری با متن ارتباط دارد. نقاد متن را کلیدی انگاشته تا ذهن شاعر را با آن
باز کرده، کلیت آنرا با برخی نظریه های علمی مساحی و تشریح کند.
عواطف شامل محرکات کرداری و احساسات ذهنی می باشند.
احساسات 2 سرچشمه دارند: حواس پیرامونی بدن برای تعامل با محیط، تجربیات حسی
پردازشی در حافظه برای تجزیه و تحلیل آنها در ذهن بهنگام ضرورت. حواس شامل اطلاعات
ذخیره حسی گذشته در حافظه و دریافتی فعلی/ آگاهی از محیط بوسیله عصبهای پیکری می
باشند. حواس چند گانه در برگیرنده بینایی، شنوایی، چشایی، بویایی، پوستی، درد،
شتاب، تعادل، دمایی، فشار سنگینی/ سبکی می باشند. با کاربرد احساسات و محرکات،
بخشی از مغز فعال می شود.
تعریف. محرکه emotion وضع ذهنی یا فیزیولوژیک مربوط به انواع احساسها، اندیشه ها،
کردارها می باشد. وضع ذهنی فعال شدن کلافی از شبکه های عصبی در مغز است. وضع
فیزیولوژیک با واسطه گی هورمونهای درونریز بر تنفس، تعریق، فشارخون نمایان می شود.
یک محرکه واکنش ثابت فرهنگی و زیستی به انگیختارها /تحریکات محیطی است که در تمام
فرهنگها مشترک است. محرکه ها با سرچشمه در بخشهایی از مغز منجر بظهور حرکت در بدن
می شوند. این حرکتهای منتجه شامل کردار بیرونی مانند گریستن، گریز، حمله می شوند.
نمونه: اندیشه در باره عشق منجر به محرکه های عشقی مانند شادی، غم، خشم می شود.
خشم از بیوفایی و وجود رقیب عارض می شود. شادی از دیدار معشوق دست می دهد؛ غم از
غیبت معشوق. هر محرکه اخطاریه ای از محیط به فرد، سوای شناخت او است؛ نظامی کمکی
برای تعامل با محیط است. محرکه ها در نوار ارثی DNA ، شبکه لیمبیک مغز، الگوی ربطی یاخته
های عصب کورتکس انسان بسته بندی شده اند؛ بصورت داده های خام در ذهن وجود
دارند؛ بخشهایی از ظهور شخصیت اند. قضاوت بر اساس احساس، محرکه است. در اجتماع
امروزی، کوشش می شود که قضاوت بر اساس محرکه ها انجام نشود. محرکه ها زود گذر اند؛
بر داوری فرد اثرگذارند. باید قابلیت بیان/ پذیرش محرکه در فرد وجود داشته باشد؛
گاهی یک محرکه می تواند تخیلی و غیرواقعی باشد.
احساس feeling رابطه با حواس چند گانه از طریق تجربه ذخیره در حافظه یا
دریافت از محیط دارد. احساس تابع فرهنگ محاط بر فرد است؛ از دوروبریها آموخته می
شود. دروبریها شامل اولیا، همسنان، محله، جامعه اند. چرکی و تمیزی در آفریقا و
آمریکای شمالی احساس گوناگون بر می انگیزد. نجسی/ طهارت ویژه ایران با عربستان
متفاوت است. احساس داده های خام ارثی محرکه را تعبیر کرده؛ با فرهنگ آموخته بومی
فرد، آنرا تطابق می دهد. احساس آگاهانه است. در شعرخوانی یا نواختن تار، گوشزد می
شود که 2باره با احساستر اجرا شود. چنانکه در زیر می آید در فرهنگ ایرانی تعداد
احساسهای منفی بمراتب از مثبت بیشتر اند. شاید این نشانه جامعه ی پدرسالاری و
ایلخانی بوده که آزادی و امنیت فرد در شبانه روز در مخاطره بوده. نیز تعداد محرکه
های منفی ترس، اشمئزاز، غم، خشم، شگفتی/ غافلگیری از تعداد محرکه های مثبت شادی
بیشتر است. این بخاطر ناامنی در آغاز تکامل بشر در صحرای باز پر خطر بود. ساعت 4
صبح فیزیولوژی انسان درخواب، ناگهان از آرامی خواب به تلاطم می افتد؛ این فعال شدن
با ساعت گرسنگی گوشتخواران بزرگ در صحرا که بدنبال غذا به حرکت در می آیند همزمان
است.
تفاوت محرکه با احساس از این قرار است. 1- احساس
تجربه ذهنی، ظهور درونی و ناخودآگاه محرکه است. 2- تفاوت در علل پیدایش این دو
است. محرکه رفلکس فیزیولوژیکی تکاملی بشر است؛ احساس بازتاب دریافت ذهنی مستقیم از
حواس و غیرمستقیم از حافظه های حسی و تخیلات مربوطه. محرکه احساس متمرکز است؛
احساسات وضع ذهنی نامتمرکز دارند. تمام محرکات احساس اند؛ ولی همه احساسها محرکه
نیستند. دوستی با کسی/ جانوری نیاز به موجودی بیرونی دارد؛ وقتی با شادی حضور او
آمیخته شد، محرکه می شود. احساس حاد و شدید محرکه می شود. یک احساس قوی منجر به
برانگیختگی به محرکه تبدیل می شود.
احساس 2 گونه است:
مثبت مانند عشق، گرمی، تگری، رنگهای دلپذیر،
خنکی، سکسی، جذاب، خوشبو، خوشمزه، شیرین، نسیم، لبخند، مسئولیت، امید، راحتی،
امنیت، احترام، آرامی، سرخوشی، شنگی، آرامش، دوستی.
منفی مانند ناامیدی، شرجی، لزج، سردی، بدبو، گند،
تلخی، ترشرویی، ترک شده، ترسیده، شک در خود، یاس، ناکامی، دلشکستگی، محرومی، بالا
آوردن، استفراق، قی، سوختن، انتظار، گرسنگی، کثیفی، گناه، گرانباری، سنگینی،
ناگوار، شاق، ظالمانه، مغشوشی، آسیمه، دستپاچگی، پریشانی، درهم و برهمی، گیجی،
اشتباهی، غریبی، تنهایی، گیر ، تو تله، بدام افتاده، خالی، متاسف، قاطی، مورد سوء
استفاده شده، ضایع، ننگ، مورد توهین/ تجاوز/ فحش/ دشنام/ بدزبانی/ تهمت/ تعدی،
ناسزاواری، ناتوانی، علیلی، ذلیلی، خفت، مرعوب، فریبخورده، مورد تشر/ نهیب/ تمسخر،
تحت کنترل، زشتی، خوف، مردودی، استیصال، کمبودی، حقارت، خجالت، جلفی، سبکی، خفگی،
تنهایی، کسالت، کدورت، موردحمله/ تنبیه شدن/ آزار/ آسیب/ جریحه/ زیان/ صدمه، شوکه،
بیآبرویی، مورد تهدید/ تنفر/ تقبیح، بیمیلی، سوءتفاهم، بیدفاعی، از عهده برنیامدن،
حریف نشدن، خود-انکاری، مات شدگی، آچمزی، پرت شدن از موضوع/ کوه/ بام، اضطراب از
جمع
agrophobia ،
چله نشینی/ ترس از بازار Agoraphobia ، جمع-گریزی، اضطراب از انفرادی/ محیط
بسته
claustrophobic ،
ضعف، بیارزشی، قابل اعتماد نیودن، نامناسب، ناشایسته، نالایق، اعتیاد، آبنرمال، بی
اشتهایی، حماقت، بزدلی، خفقان، خفت، خواری، بیوزنی، عصبانی، ناامنی، ناراحتی،
بیحرمتی، عطش، وصله ناجور.
انواع. ظرف 2 هزار سال گذشته در شرق و غرب تعداد
محرکه های انسان بقرار زیر نامبرده شده اند: عشق، لذت، اشتها، پریشانی، اندوه،
محنت، اضطراب، هوی/ هوس، تمنا، نفرت، الم، رنجش، حزن، فریبخوردگی، گمراهی، تفریح، گیجی،
سرگرمی، اهانت، خرسندی، قناعت، خجالت، شرم، شور، هیجان، گناه، غرور، تفاخر،
آسودگی، راحتی، فراغت، کمک، امداد، آسایش خاطر، تسکین، گره گشایی، ترمیم، تسکین،
تحریک، خشنودی، خرسندی، رضایت، ارضاء، لذت حسی مانند پوست، بینایی، شنوایی،
بویایی، چشایی، خنثی سازی، محرومیت، ناامیدی، عقیم گذاری، عدم ارضاء، بتنگ آمدن،
محنت جدایی، غریبگی، انگیزش، تحریک، وابستگی، دلبستگی، التصاق، سرزنش، پند، نصیحت،
تذکر، میهنپرستی، غریبی، ملالت، خستگی. گاهی در یک زبان نام محرکه یا احساسی تعریف
شده وجود دارد که در زبان دیگر برابر تک کلمه ای ندارد؛ باید عبارت یا ترکیب کلمات
برای آن ساخت. نمونه: آمآه در ژاپنی احساس وابستگی مانند نوزاد به مادر، Schadenfreude در اروپایی احساس شادی از رنج
کسی، پا-لنگ به چینی بمعنی ترس سرما در هوای گرم بخاطر ناچیزی ینگ در تعادل ین-ینگ
فرد.
بیان فکر یا عاطفه در یک زبان تابع زبان است. در
ترکي براي بيان انواع درد ها ۲۶ کلمه بکار مي رود. هر کدام درد بخصوصي را بيان مي
کند. ولي در فارسي بيش از ۵ يا ۶ کلمه وجود ندارد. براي دعوا و مرافعه، شکل و حالت
ويژه آن، کلمات متعددي در ترکی هست که در فارسي محدود است. در ترکی براي بيان
هيجانات قلب حدود ۳۱ کلمه موجود است که در فارسي بيش از ۵ تا نيست. براي بيان پخش
و پلا شدن چيزي در ترکي ۱۵ کلمه و در فارسي ۵ تاست. http://www.solgunaz.com/literature/Persian-Turkish-difference.htm
در همه فرهنگها 6 محرکه ی اصلی مشترک بقرار
زیرند: شادی، غم، شگفتی، انزجار، خشم، ترس. در اینجا کمی در باره این محرکه ها
توضیح داده می شود. محرکه ها با حرکات بدنی مانند سر، دست، شانه همراهند. تمایز
محرکه از احساس و طیف تحت هر محرکه بحثی داغ و علمی است. محرکه های اصلی از نظر
زیست شناسی ثابت، غریزی، درنتیجه مشترک بین همه انسانهایند. محرکه های فرعی و
پیچیده مشتقات این 6 محرکه اصلی اند. سرخ شدن چهره از شرم نوع فرعی محرکه است.
نظریه اکمن Ekman روانشناس قرن 20م، در تشابه با نظریه
های داروین، این است که این 6 محرکه تابع فرهنگ بومی نبوده؛ بلکه در فرهنگهای بشری
جهانشمول اند. هرکدام هم صورت فرد را تغییر می دهند. این تغییر قیافه را اکمن طبقه
بندی کرده که از آن دروغگویی را هم می توان در صورت فرد مشاهده کرد. محرکه تحقیر،
اهانت، خفت، خوار/ پست کردن نیز در سیما/ قیافه و بیان چهره جهانشمول اند. در دهه
90 قرن پیش، اکمن این لیست 6 تایی را با افزودن محرکه های مثبت به 15 تا رساند.
1- شادی طیف گسترده ایست که خرسندی، رضای خاطر،
خوشی، سعادت، برکت، سرور، مسرت، حظ، خوشحالی، لذت، تفریح، شوق را شامل می شود. برای
تعریف کردن شادی رویکردهای فلسفی، دینی، زیستشناسی، روانشناسی بکار می روند.
اندازه گیری شادی نیز طرق خود را دارد. شادترین کشور دانمارک است. رابطه شادی با
مغز و مخدرات شادیزا از حیطه این جستار بیرون اند. خنده/ گشادگی رو بازتاب کرداری
شادی است.
2- غم منشاهای گوناگون دارد: عدم تناسب، از دست دادن، ناامیدی،
زیان، باخت، خسارت، فقدان، اتلاف، ضایعات، بیچارگی، درماندگی، ناگزیری، ذله شدن،
فروماندگی. تاسف، بدبختی، سوگ، اندوه، حزن، مصیبت، غصه، رنجش، تهیدستی، نکبت
مترادفات دیگر اند. مالیخولیا، سودازدگی، غمگینی، افسردگی عارضه های روحی اند.
گریه/ بغض بازتاب کرداری غم است. قضاوت فرد غمگین نادقیقتر از فرد شاد بوده؛ این
نادقیقی علل کارکردی، انگیزشی، قابلیتی دارد.
3- شگفتی مترادف تعجب، حیرت، غافلگیر، پیش بینی
نشده، یکهو، از پشت/ خفا می باشد. جدیدا جشنهایی خانوادگی یا سرکار با نام surprise party متداول شده که صورت میهمانها و فرد عامل جشن در عکسهای
مربوط به لحظه آغاز آن دیدنی و قابل غور اند.
4- مشمئز مترادف انزجار، نفرت، مغایرت، ناسازگاری، نجس،
نخوردنی، عفونی، ناپاک، آلوده، واگیر، ناسالم، فاسد کننده، مسری است. بیشتر در
باره مزه بد بکار رفته؛ ولی دست زدن، دیدن، بوییدن را هم شامل می شود. انزجار با
اثر بر عضلات صورت منجر به افت ضربان قلب می شود.
5- خشم منجر به تندتر شدن ضربان قلب و افزایش
فشار خون، مقدار ادرنالین adrenaline، نورادرنالین noradrenaline در خون می شود. این 2 هورمون مربوط به غدد کلیه اند برای
گریز یا گریبانگیری در برابر خظر یا درد. جدیدا در پژوهشهای آزمایشگاهی راه سومی
هم افزوده شده: ارتباط گیری و چانه زدن با طرف مقابل که گویا در زنان اهمیت بیشتری
دارد. آیا خشم بخشی از جنگ و حمله است یا محرکه ای منفصل از آنها؟ آیا در نبرد تن
به تن رستم و سهراب، محرکه خشم هم وجود داشت؟ خشم از برآشفتگی، آزردگی، خراش،
ناراحتی، سوزش، رنجش، دلخوری تا شدت عمل، دیوانگی، کف کردن، میل مفرط، خروشیدن،
غضب، غیض، هتاکی، حمله، فحاشی، کتک، تهاجم، یورش، قتل را دربر می گیرد. خشم پوست
چهره را برافروخته، اجزای بدن را در وضع آماده باش برای درگیری قرار می دهد. خشم
باعث می شود که سیستم خودناظری مشعر در فرد مختل شود؛ کنترل از دست برود. چون
انسان می تواند درد نزدیک را در تخیل بیاورد، درآغاز جرقه زنی این محرکه، حرکات و
کلمات تحریک می شوند؛ نقطه انفجار را نزدیکتر می کنند. کمی پس از آغاز این محرکه،
حالت بگو مگو، یکی به دو، فحاشی، پراندن، پرخاش، پرت کردن، هل دادن، بلندکردن صدا،
نزاع، دعوا و مرافعه بخود می گیرد. خشم ناگهانی و کنترل نشده خطرناک است؛ ولی
فروخوردن و جلوگیری از آنهم مسایل روانی خود را در پی دارد. شاید گرایش به خشم
ارثی باشد. علت آن معمولا در "آنچه برمن اتفاق افتاد" توضیح داده می
شود.. این بمعنای تحریک، دامن زدن، برانگیختن، مرحله ای پیش از خشم است.
6- ترس مترادف وحشت، دهشت، اضطراب، دلهره، هراس، بیم، دستپاچه،
هری ریختن قلب، توفکربودن، اشتیاق، نگرانی، دلواپسی، دلشوره، تشویش، تهدید است.
ترس واکنش به تهدید/ خطر از بیرون بدن انسان است. اضطراب منشائ درونی/ ذهنی دارد؛
خطری تخیلی است که قابل کنترل، اجتناب پذیر نیست. اختلالهای روحی مربوط به ترس
فوبیا، پارانویا، عدم اعتماد می باشند. ترس منجر به تند شدن ضربان قلب می شود. در
برابر محرکه ترس، واکنش فرد فرار، گریز، اجتناب است. گاهی هم باعث خوابهای ترسناک
و کابوس می شود. ترس با گناه و اعتقاد به متافیزیک نیز می تواند رابطه داشته باشد؛
پس ذهنی، تخیلی، غیرواقعی هم می تواند باشد.
بروز عواطف. در شعر عواطف بر زبان سوار است تا
بیان شعری لحن مورد نظر شاعر را ارایه دهد. بهمین دلیل است که آغاز شعر و ترانه با
موسیقی عجین است. حتی دکلمه های شاملو هم با موسیقی همراهند تا جنبه عاطفی را در
غیاب شاعر به شنونده القا کنند. موسیقی در برانگیختن عواطف در شنونده موفق است.
سرود ای ایران در برانگیختن احساس میهنی؛ سرودهای انقلابی مانند سیاهکل، میرزا
کوچک خان، آتشکاران جنگل در دهه 50 برای بسج سیاسی شنوندگان کاملا موفق بودند. البته
شعرخوانی حضوری فروغ، اخوان، سعید نیازی به همراهی موسیقی نداشت چون حضار تبلور
عاطفی را در حرکات بدنی و رخ شاعر می دیدند. برخی از این عواطف از طریق آرایه های
ادبی مانند استعاره، همنشینی، جانشنیی و دگرنامی ارایه می شوند. در شعر عاطفه های
تجریدی و درونی مانند ناامیدی، ترک شدگی، تنهایی با تصویر سازی و آرایه های دیگر از
نوع ارجاعات، کنایات، مجاز، موسیقی کلامی هویدا می شوند. نیز، عواطف مریی/ مستقیم
یا با نام این عواطف در سطر شعری یا با تابلو/ پاساژی در مفصل شعری تصویر می شوند.
فروغ با مخاطب پیروزمندانه رابطه برقرار می کند
– هم در شعر و هم در نمایش. این ارتباط به
دلیل زبان نیست بلکه بخاطر عاطفه مالامال در آثار اوست. پروفسور خانلری، هشترودی،
نفیسی دوستدار شعر فروغ بودند؛ خود دستی در شعر هم داشتند. سواد متنی آنها خیلی
برتر از مال فروغ بود. ولی شعرشان از عاطفه تهی بود؛ خیلی هم عقلایی با زبانی فاخر
بود. آنها با خواننده آثارشان نتوانستند
پل عاطفی برقرار کنند. در حالیکه شعرشان
از زبانی متعالی برخوردار است. زبان این
پروفسورها بمراتب گسترده تر و عالیتر از شاعران حاشیه با بیانیه های ناشی از درک
ناقص آنها از شعر فرانسه بود. در شعر کلاسیک، مثلا حافظ، هم عواطف تبلور دارند:
خنده تلخ من از گریه غم انگیزتر است/ کارم از گریه
گذشته است از آن می خندم
ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است/ ببین که در
طلبت حال مردمان چون است
شعر فرخزاد. یکی از رازهای موفقیت شعر فروغ
صمیمت شخصیت و ترابری عواطف در کلام اوست. این صمیمت در شعر با بروز عاطفه همراه
است. این عاطفه در بعد طولی/ عمودی شعر بصورت کلام، موسیقی، تصویر، استعاره؛ در
بعد افقی/ عرضی شعر با واژه های عاطفی مانند آه یا نام محرکه مانند شادی تبلور می یآبد.
عاطفه در شعر فروغ انباشته است؛ هم بصورت ایستا با تبلور آن در اسمها، صفات؛ هم
بصورت پویا با افعال، اپیزودها، زومها- احساس را در محرکه انفجاری می کند. او
بازآوری خاطرات دردآور و خوشیزا را با صداقت نشان می دهد. او برعکس فروید است که
می گوید، "گرایش ما به فراموشی خاطرات دلخراش و حفظ خاطرات دلپذیر است."
در شعر این محرکه ها را می توان صریح نام برد؛ یا با تصویر و صدا آنرا القا کرد،
یا با آرایه های دیگر شعری آن را تداعی کرد. در اینجا نمونه هایی از محرکه ها و
احساسها در شعر آن روزها، اشعار دیگر فروغ آورده می شوند. نخست 6 محرکه های شادی،
غم، شگفتی، اشمئزاز، خشم، ترس که در این شعر بطور تصریحی یا تصویری اند، بترتیب
آورده می شوند. سپس چند نمونه از احساسها در شعر فروغ نیز ارایه می شوند.
شادی: گویی میان مردمکهایم
خرگوش نا آرام شادی بود
غم: در باغچه می گشتم افسرده
در پای گلدانهای خشک یاس
گنجشک های مرده ام را خاک میکردم
شگفتی: آن روزها رفتند
آن روزهای جذبه و حیرت
اشمئزاز: هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد مروارید صید نخواهد کرد.
مرا به زوزه ی دراز توحش
در عضو جنسی حیوان چکار
مرا به حرکت حقیر کرم در خلا گوشتی چکار
مرا تبار خونی گلها به زیستن متعهد کرده است
تبار خونی گلها می دانید؟ -تنها صداست که میماند
خشم: و مشت میزند به در و دیوار
و سعی میکند که بگوید - دلم برای باغچه می سوزد
ترس: دستی که با یک گل
از پشت دیواری صدا می زد
یک دست دیگر را
و لکه های کوچک جوهر بر این دست مشوش مضطرب ترسان
هر کسی ز تاریکی نمی ترسید
احساسهای فروغ را در آثار او جابجا می توان دید. افسردگی و اضطراب فروغ در مقاله تبلور اختلالات روحي در شعر نو فارسي واشکافی شده اند.
خرگوش نا آرام شادی بود
غم: در باغچه می گشتم افسرده
در پای گلدانهای خشک یاس
گنجشک های مرده ام را خاک میکردم
شگفتی: آن روزها رفتند
آن روزهای جذبه و حیرت
اشمئزاز: هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی می ریزد مروارید صید نخواهد کرد.
مرا به زوزه ی دراز توحش
در عضو جنسی حیوان چکار
مرا به حرکت حقیر کرم در خلا گوشتی چکار
مرا تبار خونی گلها به زیستن متعهد کرده است
تبار خونی گلها می دانید؟ -تنها صداست که میماند
خشم: و مشت میزند به در و دیوار
و سعی میکند که بگوید - دلم برای باغچه می سوزد
ترس: دستی که با یک گل
از پشت دیواری صدا می زد
یک دست دیگر را
و لکه های کوچک جوهر بر این دست مشوش مضطرب ترسان
هر کسی ز تاریکی نمی ترسید
احساسهای فروغ را در آثار او جابجا می توان دید. افسردگی و اضطراب فروغ در مقاله تبلور اختلالات روحي در شعر نو فارسي واشکافی شده اند.
منابع.
www.valselit.com/article.aspx?id=723 دکتر
بیژن باران: تبلور اختلالات روحی در شعر نو فارسی
{1}
http://www.farimah.com/enter/content-9.html
{2}
http://www.avayeazad.com/foroogh_farokhzad/tavalodi_digar/1.htm
{3}
http://www.p30world.com/forum/archive/index.php/t-77705.ht
1 comment:
آقای باران عزیز شماخیلی شلوغ و سردرگم نوشته اید. واژه هایتان در کنار هم درست آورده نشده و با هم نمی خوانند. و ربطی به هم ندارند. ربطی هم به شعر فروغ ندارند. اینطور نوشته های سردرگم که معنی درستی نمی دهند از ان دانشمند نمایی های قدیمی است که دیگر نخ نما شده است.دوست عزيز حرفی بزنید که با منطق جور درآید و اینهمه سردرگم نباشد. جمله هایتان بسیار بی معنی و ناشیانه است . دوره این شلوغ بازی های بی معنی گذشته است.
Post a Comment