كندو كاوي درهمگامي هاي بهرنگي و فروغ فرخزاد








عليرضا ذيحق



اين قصه ايست كه خلق ها مي سرايند
اگر يكي از صدا بيفتد، ديگري به صدا در مي آيد
قصه گو باز مي ماند، و قصه دوام مي يابد.
                                                        عليرضا نابدل

صمد بهرنگي و فروغ فرخزاد به عنوان تأثير گذارترين چهره ها در تاريخ ادبيات ايران ، مردگانِ جواني اند كه با آثار خلاقه و كسوت برنايي شان به رازي  ازجاودانگي دست يافته و همچنان جوان مانده اند .  فروغ فرخزاد كه متولد 1313 خورشيدي بوده ، پنج سال از صمد بهرنگي بزرگتربوده و وقتي صمد در شهريور 1347 به آبهاي ارس پيوست ، نزديك دوسال از وداع فروغ و حادثه ي مرگ اش مي گذشت .  
صمد بهرنگي و فروغ فرخزاد به واسطه ي دوستان مشتركشان از جمله سيروس طاهباز و ساعدي و م. آزاد با هم آشنا شده  و بين آنها صميميت و دوستي زيادي بود . طوري كه بهرنگي ، نخستين مترجمي در جهان بوده كه اشعار فروغ را به يك زبان ديگر ترجمه كرد. تاريخ ترجمه ي اين شعرها مربوط به 1342( 1943م )است كه صمد بهرنگي آنها را به زبان تركي آذربايجاني برگرداند و فروغ هم از آن ترجمه ها مطلع بود. بعد ها بود كه جوهره ي  شعر فروغ فرخزاد در زبان هاي ديگر نيز كشف شد و خصوصا اين روندبا ترجمه ي شعرهاي وي به انگليسي كه آغازآن از سال 1968م بوده  شدت بيشتري يافت .
غلامحسين ساعدي در مورد ترجمه هاي صمد بهرنگي از شعر امروز فارسي چنين مي گويد :
" او يكي از آشنايان بسيار نزديك ادبيات معاصر فارسي بود . قدرت تسلطش به زبان آذربايجاني آن چنان بود كه مشكل ترين كارهاي نيمايوشيج ، احمد شاملو ، اخوان ثالث ، فروغ فرخزاد ، م. آزاد را به زبن مادريش برگرداند و در انتخاب كلمات آن چنان وزن و موزيك كلمات را راعايت كرده است كه اعجاب آور است . "
شاعر و طنزپرداز نامي " عمران صلاحي " هم با تأييد ديدگاه هاي ساعدي، در اين مورد باوري مشابه دارد :
" ... و به راستي چنين است .در مجموعه اي كه از ترجمه هاي بهرنگ چاپ شده ، شعرهايي از نيما ، فروغ، شاملو و اخوان آمده، در حالي كه دكتر ساعدي از " آزاد " هم نام برده است . چه خوب مي شد همه ي ترجمه هاي بهرنگ از شعر امروز فارسي به چاپ مي رسيد . در مجموعه اي كه چاپ شده يك شعر از نيما امده ( هست شب) ، دو شعر از فروغ ( هديه ، آن روزها ) ، چهار شعر از شاملو ( دوست دارم تو را ، سه شبانه ) و يك شعر از اخوان ( زمستان )... بهرنگ خيلي حواسش جمع بوده و حس زيبايي شناسي فوق العاده اي داشته است . ترجمه هاي بهرنگ از شعر امروز فارسي ، همچنان ترو تازه است و همچنان ارزش خود را حفظ كرده . در ترجمه هاي بهرنگ انچه مهم است يكي انتخاب شعرهاست كه نشانگر ديد نو و شناخت بهرنگ از شعر به معني دقيق كلمه است . بهرنگ هميشه بين شعر و نظم تفاوت قائل شده و حساب شعر را از شعار جدا دانسته است ّ آن هم در زماني كه اين دو مقوله را با هم اشتباه مي گرفته اند . يكي هم انتقال حس است . در ترجمه هاي بهرنگ كه اصلا بوي ترجمه نمي دهد ، حال و هواي شعر اصلي كاملا به خواننده منتقل مي شود ."
 در گذر ازكم و كيف آشنايي و ترجمه ي شعرهاي فروغ تو سط صمد بهرنگي و اشاره ي بيشتر به همگامي هاي آن دو  ، اشاره اي هم  به ساخت فيلم مستند" خانه سياه است " ( 1340) توسط فروغ بايد نمود كه وي درجريان سفرهايش به تبريز براي تهيه ي اين فيلم ، مهمان صمد بهرنگي مي شد كه در اين رابطه ، غلامحسين فرنود ( پژوهشگر ، نويسنده و دوست صميمي صمد ) در گفتگويي با علي اشرف درويشيان چنين مي گويد :" احمد شاملو ... به آذربايجان آمد و در يكي از دهات پيش صمد بود . ميهمان صمد بود . فروغ فرخزاد هم به تبريز آمده بود و ميهمان صمد بود . صمد به فروغ و شاملو علاقه ي زيادي داشت . برخي از شعرهاي آن دو را به تركي ترجمه كرده است ... "
اسد بهرنگي  ، به عنوان برادر بزرگ صمد در خاطره هايش كه در آن صريحا به فيلم " خانه سياه است " نيز اشاره شده مي نويسد: "صمد پايش كه به تهران رسيد، با خيليها ارتباط گرفت. مثلا" "فروغ فرخزاد" كه  با او از نزديك آشنا بود. يا "جلال آل احمد"، "رضا سيد حسيني" و "سيروس طاهباز" و ... فروغ ميدانيد يك ماه به تبريز آمد براي ديدن جذام خانهي تبريز (بخاطر كارگرداني فيلم "خانه سياه است"). صمد هم اغلب وقتي فروغ آن جا بود به جذام خانه ميرفت و ... و بعدها آنقدر تحت تأثيرش قرار گرفت كه شعرهايش را به تركي ترجمه كرد... "احمد شاملو" حتي يك ماهي آمد تبريز  و در دهات آذرشهر با صمد و بهروز (دهقاني) ماند."
اما آنچه در همگامي هاي اين دو اسطوره ي  عاصي در حوزه ي فرهنگ و هنر و نزديكي  ها ي روح و انديشه ي آن ها  جالب تر است ، زيستن هردوي آنها در ميان جذاميان است .  وجود گزارشي مفصل از صمد بهرنگي  شايد زيباترين وجوه اين  پيوستگي هاي فكري و عاطفي را بارزتراز هر چيزي نشان دهد . بهرنگي چهار سال بعد از ساخت فيلم " خانه سياه است " با عنوان " قصه ي غصه ها " از جذام خانه باباباغي ، نوشته اي گزارشگونه و مستند داردكه اين گزارش براي روزنامه كيهان تهيه شده و چاپ آن به طور پيوسته از شماره 26 فروردين ماه 1344( شماره 6510) روزنامه كيهان شروع مي شود و در شماره 16 ارديبهشت ماه 1344 (شماره 6517) پايان مي يابد.  در بخش هايي از اين گزارش صمد بهرنگي مي گويد :
" ... از دكتر مبيّن در مورد جذاميان آسايشگاه مي پرسم :
"در سال 1312 كه اين آسايشگاه تأسيس گرديد تعداد بيماران خيلي كم بود و طرزدرمان ( اگر به شيوه آنان بشود درمان گفت ) بسيار اسفناك ، در آن زمان آنها را در محيط محصوري محبوس كرده بودند ...."
 هوا گرفته و سنگين است ، به سختي نفس مي كشم . قلبم تنگي مي كند . دلم مي خواهد به خودم بقبولانم كه اين حالت من از ترس نيست . دلم مي خواهد من هم مثل دكتر مبين قبول كنم كه جذام هم مرضي همانند ديگر بيماري ها است ... به آنها نزديك مي شوم . دلم ديگر شور نمي زند . به حرفهايشان گوش مي كنم ، از حال هم مي پرسند . با خنده و صميميت همديگر را از كار خود آگاه مي كنند . درد هايشان را نمي گويند ولي شادي هايشان را با هم قسمت مي كنند .. مثل اين كه در اين جا معني هركلمه دوست داشتن است و من در چشمشان جز صداقت چيزي نمي بينم .... به انسان ها و تقديرشان فكر مي كنم . به انسان ها و احساسشان . در اين هنگام سلامي با صداي زنگ وار مردانه مرا متوجه مي كند كه در ميان جذاميان هستم و خانه اي كه دورادور ش باغ گسترده اي است .... وقتي ما را ديد خجالت كشيد . دستهايش را بالا آورد و با سرعت قسمت هايي از صورتش را كه جذام خط زده بود گرفت ... آهسته گفت : آقا فقط به چشممان نگاه كنيد .... مثل اين كه چشمه ي چشمم خشكيده بود و گرنه از اين حرف و از اين درد، دلم مي تركيد و خون مي ريخت ... ما پس از 8 روز برمي گرديم تا زندگي خود را در ميان آنها كه حتي دوستشان نداريم ادامه دهيم . حتي خداحافظي هم نمي كنيم . چون خاطره آنها همراه ما مي آيند و ما را رها نمي كنند. مگر نه اين كه وداع به هنگام جدايي است ؟.. . زندگي با آنها كينه داشت ، اما آنها به زندگي لبخند مي زدند ."
بي مناسبت نيست  در اين فرصت از تأثير ترجمه هايي كه صمد از شعر فروغ  كرده بود در بين جوانان ترك زبان  نيزسخني گفته شودو به حوزه ي نفوذآن ها نگاهي داشت .  مرتضي نگاهي در رمان " آن لاين " از زبان راوي كه در واقع منِ حقيقي ِنويسنده  مي باشد چنين آورده است :
" من و مجيد تازه شروع كرده بوديم به شعر گفتن و ازجهان ارونقي كرماني و امير عشيري پرت شده بوديم به جهان ماكسيم گورگي و جك لندن ... در وقت تنفس فهميديم كه فروغ فرخزاد در تصادفي كشته شده است . كتابخانه مدرسه ما هيچ كدام از كتاب هاي فروغ را نداشت . اما ما از طريق فردوسي و نگين مي دانستيم كه فروغ كيست . مرگ فروغ ما را به آقاي نورتاب نزديك تر كرد .... آقاي نورتاب روي فرش روزنامه اي پهن كرد و يك بطري عرق كشمش مراغه زمين زد و چند پر كالباس و خيارشور و ما شروع كرديم به نوشانوش... بيرون سرد بود و يخ زده. آقاي نورتاب طوري از فروغ صحبت مي كرد كه انگار او را ساليان درازي مي شناخت . آنگاه صحبت را كشاند به صمد بهرنگي و شعر " هديه " فروغ را با ترجمه ي بهرنگي برايمان خواند .... فروغ آن شب بود كه براي ما متولد شد . تولدي ديگر..."
 پيش از آن كه ترجمه هاي بهرنگي از شعرهاي فروغ را همراه با  اشاره به عناوين اصلي آنها شاهد باشيم به اين كلام ارجمند و انديشيده شده ي رضا براهني اشاره مي كنم  كه در مورد صمد معتقد است : " آن  واقعيت گرا ترين قصه گوي زمانه ي ما ، بي ترديد ، پرشور وحال ترين " افسانه ي محبت " روزگار ما نيز هست " و به راستي هم ،  چنين بوده است .مجاهدتهاي فرهنگي وي به عنوان يك پيشگام ، رهروان زيادي داشته و آثار او پلي بوده كه  ادبيات پوياي فارسي  و آذربايجاني را، با پيوندي محكم و استوار درهم گره زده است . مثل ورد محبتي كه در افسانه ها مي آيد و اخوت و همزيستي مهر آميزي در دلها رقم مي خورد .  تلاشهاي چشمگير  وي در اين رابطه  كه با چاپ داستان " تلخون " در كتاب هفته ي سال 1340 به سردبيري  احمد شاملو آغاز شد ، ارتباط معنوي و ادبي اين دو زبان را با يكديگر محكم تر ساخت  و هر چه زمان گذشت ، پيروان آگاه و بيشتري يافت. طوري كه در بين اين دوزبان پرمخاطب ، مبادلات فرهنگي و پيشرو ادبي از طريق ترجمه و تأليف ، گسترشي ژرف و فزاينده  يافت . براي مثال اقبالي كه خوانندگان فارسي زبان به ترجمه ي رمان هاي " تبريزمه آلود " از" محمد سعيد اردوبادي" و " بابك " از جلال برگشاد كه نويسندگان آذربايجاني  اند نشان  مي دهند  بي شك همه مديون تلاشهاي بهرنگي است كه با همه ي عشق اش به زبان مادري، به عنوان يك چهره ي ادبي و تأثيرگذار، باني و باعث اين پل هاي دوستي  بين زبان هاي فارسي و تركي بوده است . كاري كه پيش از وي كسي به ضرورت آن توجه نداشت و بذر آن را بي شك، صمد پاشيد و بين مليت هاي ديگر ايراني هم ، طرفداران و همراهان بي شماري يافت .       
 نمونه اي ازشعرهاي فروغ فرخزاد با ترجمه ي " صمد بهرنگي " :

تؤحفه
من گئجه نين نهايتين دن سؤيله ييرم
من قارانليغين نهايتين دن
و گئجه نين نهايتين دن سؤيله ييرم
منيم اوچون چيراق گتير ، اي مهربان ، بيزه گل سن
وبير پوتوشقا كياوندان
خوشبخت كوچه نين قالاباليغينا باخام .*
_________
* ترجمه ي شعر " هديه از مجموعه ي " تولدي ديگر"

او گونلر
گئتدي او گونلر
اوياخشي گونلر
او ساغلام گونلر
او پيلك لي گؤيلر
او گيلاسلي بوداقلار
او ياشيل سارماشيقلار دالداسيندا بيري بيرينه دايانميش ائو لر
اويناقجيل بردووانلارين داملاري
اقاقيا عطرين دن گيجَلميش كوچه لر.
 او گونلر گئتديلر
او گونلر كير پيك لريم آراسين دان
ماهني لاريم قايناردي ، هاوا ايلن دولو كؤپوك لر تك
گؤزوم هرنه يين اوستونه زويه ردي
تزه سود تكين ايچردي اونو
دئيه سن كي ببك لريم آراسين دا
 سئوينجين قرار سيز دوشاني وارايدي
سحر چاغلاري قوجا گونش له
نابلد آختاريش چؤل لرينه گئدردي
گئجه لر قارانليق مئشه يه جوماردي .
او گونلر گئتديلر
او ساكيت و قارلي گونلر كي
ايستي اوتاق دا شيشه دالين دان
گؤز تيكرديم ائشي يه هر آن.
تميزجه قاريم يوموشاق تيفتيك تك
آستا ياغاردي
تاختا نردوانا
دوام سيز شريته
قوجا شام اغاجلاري ساچلارينا
صاباحي ايسه دوشو نه رديم من ، آه
صاباح
 زويولداق آغ بير حجم...
اوگونلر گئتديلر
او گونلر، گونش ده چورويه ن اوتلار تك
گونش دن چورودولر
اقاقيا عطرين دن گيجلميش كوچه لر ايتديلر
گئدر گلمز خيياوانلارين ايزدحامين دا
و صوراتين شمداني يارپاغي ايله
 بويايان او قيز، آه
ايندي يالقيز بيرآرواددير
ايندي يالقيز بيرآرواددير. *
_______________
* ترجمه ي شعر " آن روزها " ي فروغ فرخزاد از مجموعه ي " تولدي ديگر"
____________________________________________
منابع :
" گئجه دير ، باخ گئجه دير" ( هست شب ، آري شب) ، انتخاب و ترجمه : صمد بهرنگي ، چاپ اول 1379 – تبريز ، نشر بهرنگي
برادرم صمد بهرنگي ، اسد بهرنگي ، چاپ اول 1378- تبريز، نشر بهرنگي
يادمان صمد بهرنگي ، علي اشرف درويشيان ، چاپ اول 1379 – تهران ، انتشارات كتاب و فرهنگ

No comments: