در ساعت چهارو نیم

Diego Rivera. From the cycle: Political Vision of the Mexican People: Tehuana Women. / Mujeres tehuanas.

Diego Rivera. From the cycle: Political Vision of the Mexican People: Tehuana Women. / Mujeres tehuanas. 1923. Fresco. 4.76 x 2.14 m. Ground floor, north wall. Ministry of Public Education, Mexico City, Mexico




 

اسماعیل یوردشاهیان



نزدیک غروب مردی آمد
که گامهای آمدنش
                            کوتاه وسست بود
هوار تاریک نبود
ستاره ای دیده نمی شد
ساعت  چهار ونیم  عصر را زنگ می زد

در آغاز شب
مسافری از مسافرخانه شهر رفت
که قدمهایش بیشتر  برای آمدن بود
وقتی باران بارید
تمام آسمان مهمان اطاق من شد
حیاط خانه حوض شده بود
وساعت  چهار ونیم  را زنگ می زد
بعد از غروب
                 شب خوابش گرفته بود
ابرهای مست
گریه غم سیاهشان  را می گریستند
ویک عاشق چنان حکایت می کرد
که شب سیاه با ابرهای گریان
مسافر مهمانخانه شهر شوند
وتمام مسافران را خواب کنند

من از آخرین خانه تنها کوچه همین شهر آمده ام
ساعت ما همیشه نزدیک غروب است
 ساعت  چهار ونیم صبح بیدار می شویم
بوی تنهایی را به تن می گیریم
و در دوست داشتن هرپروانه
با گل و باد وآفتاب شریکیم
و ازکنار دیوار ها و کوچه ها وخیابانها که می گذریم
مردم نگاه را به ساعت  چهار و نیم می خوانیم

می دانید من از دیدار ساعت همین غروب آمده ام
در دستانم یک مداد و یک حرف دارم
ودر حرف ونگاهم  سکوت
و برای عبور از این ساعت غروب
چهار ونیم را به صبح خوانده ام
لباس آبی مرا کجا نهاده اید؟
از میان دختران منتظر
و پسران کم ذوق تنبل
                                     که می گذشتم
ماه را برای رودخانه صدا زدم

خدا حافظ  ، خدا حافظ ، کجا می رویم ؟
شب میان درختان در گذر است
ماه خوابیده
وصبح در ساعت چهار ونیم
صورتش را سفید می کند
وشرم زده از کنار شب می گذرد


می گویم من هستم
وآسمانم یک ستاره کم دارد
شماره نوبتم از یادم رفته
آهنگری بسته
خیابان در خلوت سوال خفته  است
و صبح از دامنه هفت  می گذرد
باران  که می بارد
همه به مهمانی حرف من می آیند
درختان زرد وسرخ شده اند
سبزی رفته
آفتاب خواب خود را یافته
تو که می روی
آیا باز خواهی آمد
می خندی
ساعت چهار ونیم صبح است
و در بسته می شود

                                                            14 اسفند 88
ارومیه - ایران

No comments: