\Michael Kenna
شعری بی عنوان
کوه صدا میکند
مثل الوارهای زیر تشک این تخت
مثل فراموشی که لای دود چپق تا سقف میرود
و صدای موبایل که از سایلنت ماندن خسته شده
همه صدا میکنند اسمام را بلدند
اسمام صلب است و بی معنا
و موسیقی
آخرین وسوسهای که از کنارش میگذرد
اگر بردارم و نامهای دیگری جایش بگذارم
اگر جاده را / یا باد
میل عجیبی به فقط خوابیدن دارم
دوست دارم فقط بخوابم و اشیایی را در آغوش بگیرم
دوست دارم با تخت بخوابم / با متکا
دوست دارم آغوش نرمی برای سنگ باشم
جای سردیِ رخوتناک تشک
بتن روی تنم بغلتانم
با خاک همآغوش شوم/ با باد
خواب ببینم رودی از همآغوشم جان میگیرد
آغوشم را میکند از من با خود میبرد
خواب ببینم
رود نام مرا دارد / تمام نامهای مرا و نام مرا
با زمزمهاش آهنگی شوم / رنگی
با رفتارش پا بگذارم به راه
خواب ببینم که رودم به دریا میرسد
و دریا به خواهش تو قبولش میکند
این صلبی زیبا
از نام من است
خواب اگر ببینم بی نام میشوم با نامی جدید
که اولین موج دریا در تنم میریزد
شروین شاهوزیپور
No comments:
Post a Comment