- والت ویتمن


Michael Kenna 




آخ از تصویر متلاطمی که در دریاست
آه از هاله ی قهوه ای رنگی که در آسمان نزدیک ماه است و به سوی دریا آویخته
آخ از گلو!  ای دل پر تپش
آخ در هوا و در جنگل و در کشتزاران  همه جا عشق بود!  عشق بود!   عشق بود 
اما جفت من دیگر با من نیست, با من نیست
 نغمه فرو می میرد و همه چیز به حیات خود ادامه  می دهد ستارگان می درخشد بادها می وزد
نواهای پرنده پیاپی طنین می افکند   و من از خود بیخودم
  امواج پاهای برهنه ام  و هوا موهای مرا به بازی گرفته اند
عشقی که دیر زمانی در دل نهفته بود اکنون سربرآورده  و غران و خروشان فوران می کند
اشک های شگرف از گونه هایم فرو می ریزد و صدایی آهسته و گرفته  با پرسش های روحم هم آهنگ می گردد
سرتاسر شب در خیال خود سرگردانم  سرگردان و پراکنده خیال   بی خویشتن و آشفته حال و ناهماهنگم
شتابان و بی صدا گام می زنم  و بر جای می ایستم و با دیدگان گشوده بر چشم های بسته ی خفتگان می نگرم
سیماهای رقت بار دلمردگان  ابلهان مقدس  .. زندانی در زندان آسوده در خواب است   آن قاتلی که فردا باید به دارش آویزند چگونه می خوابد ؟ و مقتول چگونه می خوابد..؟ دختری که عاشقی ناکام است در خواب است...
با چشمان فرو افتاده  در تاریکی در کنار آنان که از همه دردمندتر و بی قرارترند  می ایستم از سر نوازش دست های خود را اندکی از آنان دور می گیرم و پس و پیش می روم..
آرام کن!    آرام کن!    آرام کن!
موجی که در پی موج دیگر می آید موج پیشین را آرام می کند
و باز موج دیگر که در پی است موج پیشاپیش خود را در آغوش می گیرد..
اما عشق من  آرامش نمی بخشد ..   نمی بخشد
ای ماه فرو آویخته!  آن لکه ی کبود بر سپیدی رنگ تو چیست !
ای ستارگانی که بر می آیید  شاید آنکس که من او را چنین سخت می خواهم با شما با برخی از شما بر خواهد آمد
ای گلو !  ای گلوی لرزان !  رساتر  در فضا طنین انداز  دل زمین وجنگل را بشکاف..
شاید آنکه من می خواهم در جایی به   انتظار شنیدن صدای تو باشد


والت ویتمن_ ترجمه سیروس پرهام 

No comments: