Michael Kenna
آخ از تصویر متلاطمی که در دریاست
آه از هاله ی قهوه ای رنگی که
در آسمان نزدیک ماه است و به سوی دریا آویخته
آخ از گلو! ای دل پر تپش
آخ در هوا و در جنگل و در
کشتزاران همه جا عشق بود! عشق بود! عشق بود
اما جفت من دیگر با من نیست, با من نیست
نغمه فرو می میرد و
همه چیز به حیات خود ادامه می دهد ستارگان می درخشد بادها می وزد
نواهای پرنده پیاپی طنین می
افکند و من از خود بیخودم
امواج پاهای برهنه ام و
هوا موهای مرا به بازی گرفته اند
عشقی که دیر زمانی در دل نهفته
بود اکنون سربرآورده و غران و خروشان فوران می کند
اشک های شگرف از گونه هایم فرو
می ریزد و صدایی آهسته و گرفته با پرسش های روحم هم آهنگ می گردد
سرتاسر شب در خیال خود
سرگردانم سرگردان و پراکنده خیال بی خویشتن و آشفته حال و
ناهماهنگم
شتابان و بی صدا گام می
زنم و بر جای می ایستم و با دیدگان گشوده بر چشم های بسته ی خفتگان می نگرم
سیماهای رقت بار
دلمردگان ابلهان مقدس .. زندانی در زندان آسوده در خواب
است آن قاتلی که فردا باید به دارش آویزند چگونه می خوابد ؟ و مقتول
چگونه می خوابد..؟ دختری که عاشقی ناکام است در خواب است...
با چشمان فرو افتاده در
تاریکی در کنار آنان که از همه دردمندتر و بی قرارترند می ایستم از سر نوازش
دست های خود را اندکی از آنان دور می گیرم و پس و پیش می روم..
آرام کن! آرام
کن! آرام کن!
موجی که در پی موج دیگر می آید
موج پیشین را آرام می کند
و باز موج دیگر که در پی است
موج پیشاپیش خود را در آغوش می گیرد..
اما عشق من آرامش نمی
بخشد .. نمی بخشد
ای ماه فرو آویخته! آن
لکه ی کبود بر سپیدی رنگ تو چیست !
ای ستارگانی که بر می
آیید شاید آنکس که من او را چنین سخت می خواهم با شما با برخی از شما بر
خواهد آمد
ای گلو ! ای گلوی لرزان
! رساتر در فضا طنین انداز دل زمین وجنگل را بشکاف..
شاید آنکه من می خواهم در جایی
به انتظار شنیدن صدای تو باشد
والت ویتمن_ ترجمه سیروس پرهام
No comments:
Post a Comment