به پاییز - محمد محمودی




پُل سِزان ( Paul Cézanne)







به پاییز
- روایتی خطی از پاییز،در ساعت 7 عصر  -



من
قلم می شوم
روی کاغذ
این قلم
فحشهای لعنت شده
کاغذهای پراکندة بیخط
پاره
کَنده
خطخطی
حتی
دلگیر شده ام
حتماً
از برای طلوعِ غروبِ جمعه
ساعت 7 عصر. 

***
پشت پنجره
در دستانِ خودم
لای زخمْ انگشتان خودم
روشن
داغ
خاکستر
دود که
چشم می شوم
ناگهان به بالا
در لانگشاتِ بی انتهای آبی آسمان
جستجوگرانه گُم می شوم
دلگیر که می شوم
از برای طلوع غروب جمعه
ساعت 7 عصر.
***
غار می شوم
باریک
تاریک
صدای تِپْ تِپِ پنکهْ انگلیسی
ضربة تند و وحشی ناخن
سیمِ سومِ سهتار
آهنگ می شوم
تنها که بشوم
دلگیر خواهم شد
از برای طلوع غروب جمعه
ساعت 7 عصر.
***
دلتنگ که می شوم
جای خالی تو را
یک بغل
بالش می شوم
که دلگیر شده ام
شاید
از برای طلوع غروب جمعه
ساعت 7 عصر.
 ***
هوس گریه که می شوم
سوراخ هم
حتی
و بغض نیز
اما
تنها فقط
کُنجِ دِنجِ دستشویی
تخلیه می شوم
دلگیر که می شوم
از برای طلوع غروب جمعه
ساعت 7 عصر.
***
همه تَن گوش میشوم
صدای تیک و تاکِ ساعت را
عقربه
حتی
ساعت
کار نمی کند
اما
زمان
عبور نمی کند
انگار
جلو نمی رود
هیچگاه
دلگیر شده ام پس
از برای طلوع غروب جمعه
ساعت 7 عصر.
***
جیغ خواهم شد
جای سیلی بنفش
روی گونه که بشوم
سوزِ سردِ خشکِ بادِ زرد
از لای نیمه بازِ پنجره گذرنده
دلگیر که می شوم
از برای طلوع غروب جمعه
ساعت 7 عصر.
***
زرد شده ام دیگر
درخت بلند برگ تیز
شاخه خشکِ شکسته
پاییز می شوم
یکهو سراسر سقوط که بشوم
ریزریز
خُردخُرد
زیرِ پای عابر خسته
لِه می شوم
دلگیرکه میشوم
از برای طلوع غروب جمعه
ساعت 7 عصر.
***
ساعت 7 عصر
بی تکانی
هیچ از سوی زمین
از سوی آسمان هم
اندک تکانی
از تیره گی
به تاریکی ست
فقط
بی هیچ نشانی از
سرخی طلوع غروب جمعه
که دلگیر شده امش
در ساعت 7 عصر.
***
غریبه می شوم
آینه که می شوم
بالاخره
اما
تصمیم خواهم شد
حالا
از قیدِ خود زده که شوم
نقشِ زمین سرخ می شوم
شاهرگْ پارة خونین
تیزکْ تیغِ برّنده شده ام
دلگیر نمی شوم
دیگر هیچگاه
که من
طلوع غروب جمعه می شوم
هر هفته
جمعه ها
ساعت 7 عصر 


محمد محمودی

No comments: