شعر

فروختنش
به سکه ای
و لبخند رضایتی

ستایش، چندان دوام نیافت
و دست های نازکش
زمخت و پینه بسته شد


فرصت نکرد
دیدن ِ آسمان پرستاره ی شب را
و آرمیدن برِ خنکای چمن
و درنگ بر تماشای آب

فرصت نکرد
نگاه در آینه را
زایید و پیر شد
تا بازار برده فروشان،
هم چنان پر رونق بماند

شاید
مادر من،
او بود.
منصوره اشرافی
بازار برده فروشی در قسطنطنیه - اثر ویلیام الن

No comments: