رمان ایرانی از خیال تا واقعیت- بخش پایانی


Frida Kahlo. Magnolias.
Frida Kahlo. Magnolias. 1945. Oil on masonite. 41.2 x 57 cm. Private collection.




محمد مسافر



در بخش نخستین این گفتار به این سوال اساسی رسیدیم که چرا ما باید هژمونی رمان را بر جریان ادبیات کنونی ایران وارد دانسته و حضورش را بپذیریم؟ این مسئله که حتی آغازین رمان های فارسی چون بوف کور هم با آن که نمایه هایی از دوران تجدد را در ادبیات با خود به نمایش می گذاشتند هنوز درگیر مضامین عرفان شرقی به گونه‌ای بودند و با این وجود هنوز به سوالات مربوط به خود نمی توانستند جوابی صریح بدهند چون اصلاٌ صورت سوال های مربوط به جامعه‌ی ایرانی را به روشنی نمی دانستند. دیدگاه جریان ها و نحله های فلسفی تمامیت و مرکز گریزی در رمان  تا آن زمان دیده و تجربه شده بود و از نظریه های انعکاسی و پرسش گری های متداول در جستجوی آن چه که حقیقت محض گفته می شد اساس و پایه رمان های آن دوران را شکل می داد(هم چون داستان های کافکا)، از حقیقت گرایی بالزاک و توماس مان تا جهان خاطرات پروستی و اندیشه های آرمانی موزبل همه فرم های مختلف را در بر می گرفت به این موضوع اشاره کردیم که در ابتدا ایده و فکر تمامیت گرایی در اسکلت رمان به شکل یک قانون جهان شمول در آمد که تمامی تلاش ها برای به زیر کشاندن این موضوع به گونه ای منفی شکل و جریان گرفت در واقع ایده‌ی مرکز گریزی و به هم ریختگی ارکان رمان و در آوردنش از شکل خطی به این منظور شکل گرفت و به صورت های متفاوتی در فرم و موضوعات امتحان شد. در واقع تمامی این تلاش ها برای کاهش اثر مطرح شدن رمان به عنوان یک ژانر ادبی نوپا در برابر سنت ادبی کهن حتی در اروپا بر شمرده شد که تنش هایی را میان روشنفکران فلسفی و ادبی برانگیخت.
تمامی اندیشه ها در حول و حوش تئوری های کمال گرایی و تمرکز زدایی به صور ایجاد  رمان تبدیل شدند تا آن تعریف اولیه را به نوعی زیر سوال بکشند که رمان فقط یک ژانر ادبی نو ظهور نبوده و یک فرا ژانر است. بسیاری تلاش ها(همچون خاستگاه رادیکالی توماس مان) برای کنار زدن تئوری های ناتورالیستی و رئالیستی امیل زولا و تئودور فونتانه صورت پذیرفت و خواهان شکل دادن یک شخصیت مستقل به رمان جدای از دسته بندی ها موجود بیرونی بود. موضوعات جهان پیرامون دیگر فقط  با زبان صرف برجسته نمی شوند و فقط در بازی کنش ها و واکنش های زبانی فراخوانی می گردند، حالا پارادایم های جدیدی وارد کارزار رمان نویسی می‌شوند اندیشه تمامیت مبدل به فرآورده تمرکز زدایی از مواد بازی های زبانی و روایی داستان ها می شود. در واقع متن رمان به متن باز می گردد و رمان را به دور ترین مرز های آن می کشاند البته عده ای از منتقدین معتقد بودند که این نحله های نو یک پرتگاه برای دوران رمان نویسی پسا مدرن است و این سوالات به جا را مطرح می کردند که برای مثال متن های پس از کافکا و بکت و همینگوی از چه نوعی هستند؟ آیا آن ها را می‌توان با همان تعاریفی که از گذشته بر مبنای تعریف کلاسیک رمان بنا شده رمان دانست یا با یک پدیده نو مواجه شده ایم که فرا رمان است .آیا اصلن می توان یک دسته بندی  درست و مشخص از نوشته های جدید را به دست آورد؟
شما این به هم ریختگی ها را در رمان هایی چون "عقاید یک دلقک" هانریش بل و "اگر شبی از شب های زمستان مسافری..." اثر ایتالو کالوینو را به خوبی می توانید حس کنید  در واقع نوشته های جدید به منظور باز گشایی و آزمون ظرفیت هایی جدید برای رمان بوده‌اند نه صرفاً به هم ریختن قوانین تعریفی گذشتگان از رمان. همه بر این باور اند که رمان راه خودش را به نحوی ادامه می دهد گاهی در سنت های رئالیستی و گاهی هم در ادامه روش های سورئال و یا فرم شکنی هایی چون جریانات سیال ذهن و ترکیبی از این ها که به ساختار هایی جدیدی زبانی ما را می رسانند و رمان را به شکل یک فرهنگ نامه تشکیل شده از قطعات پازل گونه در می‌آورند که این سطوح نوشتاری خود یک تاریخ را برای رمان رقم می‌زنند. و شما به راحتی می‌توانید با نگاه کردن به فرم و موضوع بعضی رمان های مطرح تاریخ نگارش آن ها را با تقریب حدس بزنید!
دیگر رمان از آن شکل سنتی و خطی خودش بسیار دور شده است و حالا مبدل می شود به یک معمای هزار تکه که بر گرده‌ی ادبیات جهان سوار شده است. دیگر راوی و دانای کل و شخصیت قهرمان و دیگر مولفه های کلاسیک مطرح نیستند. دیگر رمان فقط انعکاسی از جهان پیرامونش را شکل نمی دهد بلکه با بازی های متنی خود و جهان خودش را بازتولید می کند و شکل معکوسی به خود گرفته و رمان به نوعی هویت بخش جهان پیرامون می شود و این تجربه از حالت یک کانال یک طرفه به شکلی به دنیای بیرون سرازیر می شود . روابط جدید بین متنی و بین رمانی را شکل می دهد. سوال هایی در این باره که آیا هر رمانی تاریخ مصرفی دارد و به زمان و زمانه خودش بر می گردد و آیا با ظهور رسانه های جدید بخصوص در قرن بیست و یکم آیا رمان همان قدرت رویارویی نه با دیگر جریانات ادبی که با دیگر رقبای تازه نفس خارج از ادبیات بلکه در هنرهای تصویری را دارد ؟ آیا رمان هم چنان آن هژمونی سنگین خودش را بر ادبیات کل دنیا می تواند داشته باشد. موراکامی در جایی گفته است که آرزو دارد که رمانی بنویسد که هیچ کس نتواند فیلمی از رویش بسازد در واقع بیانگر همین دغدغه ها و سوالات است. حالا با توجه به این موضوعات به همان سوال ابتدایی بحث بر گردیم نیاز ما در پرداختن به رمان در ادبیات فارسی چه بوده و هدف از آن چیست؟ ما به کل جدای از این آبشخور های ایجاد و پرداخت رمان در فضای ادبیات مدرن غرب بوده ایم هم از لحاظ فکری هم از لحاظ بستر های فلسفی، ما بدون داشتن آن پایه ها و آن فضا ها وارد چنین عرصه هایی شدیم و بوف کور هم از این لحاظ مولود چنین فضاهای بیگانگی ای است. از طرفی می خواهد خود را به آن فضا ها برساند ولی هنوز پای بند و در گیر سایه ادبیات شرقی اش است اگر همین مسئله را به صورت تاریخی در دیگر آثار نویسندگان ایرانی پیگیری کنیم با شدت و ضعف همین موضوع را می توانیم در بیابیم. بیشتر آثار ما دچار چنین چندگانگی های هویتی هستند.
اگر به دنبال توجیه ضعف های خود در رمان نویسی باشیم باید دل خوش باشیم به بیان این تمایزات و این عدم هم خوانی‌های فرهنگی و نداشتن بستر های لازم تاریخی و اجتماعی. ولی هدف از این گفتار رسیدن به این نتیجه تقریبا روشن نبود بلکه هدف بیان این نکته ظریف است که ما جدای از همه مسائلی که به آن ها اشاره شد درگیر یک سری واقعیت های فرهنگی و تاریخی و از همه مهمتر زبانی خودمان هستیم. و صد البته فرق های زبانی ما با دنیای غرب چیزی نیست که تأثیر خودش را بر رمان نویس ایرانی نگذارد. شما به عنوان یک نویسنده اگر بخواهید رمان بنویسید آن هم به زبان فارسی مجبورید یک سری محدودیت ها را نا خود آگاه بپذیرید(منظور در این جا حضور سنگین دستگاه عریض و طویل سانسور و غیره نیست بلکه ظرفیت های خود زبان است) و همین موضوع بر می گردد به فاصله انداختن میان کیفیت رمان ایرانی و نظایر دیگرش. اگر یک مثال دم دستی درباره این مورد اختلاف های فرهنگی زبانی بخواهیم نام ببریم کاربرد طنز در نوشتار است .به طور مثال در فرهنگ زبانی آنگلوساکسون موضوعاتی به صورت طنز به کار گرفته می شوند که در سنت ادبی ما کاملن معمولی هستند ولی در همان سنت ممکن است یک موضوع طنز برای فرهنگ محیطی ما یک ناهنجاری اخلاقی محسوب بشود. ممکن است از لحاظ اندیشه های سیاسی و اجتماعی هم همین‌گونه باشد. یا جدای از همین موضوعات ظرفیت های محدود تبدیل زبان به یکدیگر. این خود یک فاصله ای را ما بین رمان ایرانی با دیگر اشکال زبانی در سرتاسر دنیا می اندازد فارغ از اینکه همه بن مایه ها و پایه ها هم شکل خود راگرفته باشند و بستر های اندیشه هم توانسته باشند آن عقب ماندگی تاریخی خود را جبران کرده باشند که البته می‌دانیم این گونه نیست. نتیجه این می شود که در نهایت مطلوب رمان ما یک رمان بومی دو رگه یا چند رگه  می‌شود (جدای از این موضوع که آیا همان هم می تواند منعکس کننده درستی از فضای جامعه ایرانی باشد یا خیر؟)
در چنین شرایطی ما فقط باید دل خوش باشیم به ظهور شهاب های گذرا و تک ستاره های درخشان که در این فضای خلأ ادبی پس از پوست اندازی کهنه ادبیات فارسی خودی نشان بدهند و باز به فراموشی بروند و این فراموشی نه تقصیر آن آثار بلکه تقصیر ذهن جامعه‌ی خواب آلود ایرانی است. در این چند دهه کم آثاری نبوده اند که قدرت زبانی و نوشتاری(در مجموع اندیشه) نویسندگان‌شان اگر نگوییم سر تر بلکه چیزی کمتر از هم دوره های فرنگی اشان نبوده است.. یک فاصله عظیم بین سوبژه من ایرانی و جهان پیرامونی در رمان فارسی وجود دارد که در شعر با توجه به ظرفیت های متفاوت اش کمتر دیده می شود. ما در شعر نه تنها فاصله ای از این لحاظ با نمونه های خارجی نداریم بلکه تا حدی جریان ساز بوده ایم با وجود همه‌ی ضعف ها در خود شعر نو فارسی باز توانسته ایم شکلی از انسان ایرانی و فرا ملیتی را بازنمایی کنیم ولی در رمان فارسی هنوز این فاصله با شدت و ضعف کماکان وجود دارد. شاید برای رسیدن به قطار سریع السیر رمان غربی باید تغییر در نگرش مان(آن چیزی که در شعرنو اتفاق افتاد) چه در ابعاد زبانی و اندیشه بدهیم تا چیزی برای عرضه نیز داشته باشیم البته این به آن معنا نیست که رمان های سفارشی( همچون فیلم های سیاه نمای معناگرا!) برای جوامع غیر ایرانی بنگاریم، منظور این است که ظرفیت های خودمان را با توجه به ضعف هایمان بدون کم و کاست ارزش یابی کنیم و بدانیم که چه چیزی را از من ایرانی می خواهیم نمود بدهیم به‌گونه ای که برای "من انسان" قابل دریافت شود، آن گونه که من انگلیسی و من فرانسوی و من ژاپنی هم خوب فهمش کند.
از دیگر منظر موضوع رمان هایمان و چیزی که در حول و حوش پیرنگ و حوادث جدای از تکنیک های نگارش مد نظر نویسندگان مان است باید مورد بازبینی قرار گیرد، این که نویسنده‌ی ایرانی با رمانش می‌خواهد بیان گر برشی از رویداد های ما بین انسان ها باشد و به گونه‌ای تأثیر پذیر از محیط بیرونی و یا برعکس خود جریان ساز برای این محیط از هم گسیخته‌ی انسانی باشد. اثر سوء تعبیر از این زیبایی شناسی می‌تواند برای مدت های طولانی ما را هم چنان از جرگه ادبیات دنیا جدا نگه دارد.  رمان ما بیش از هرچیز به شناسایی این ساختار‌های زبانی و فلسفی انسانی که در یک محیط بومی رخ می‌دهند نیاز مند است، به سیر جوایز ادبی که در این یک دهه به آثار داستانی تعلق گرفته اند نگاهی بیاندازید نه از لحاظ اندیشه بلکه فقط از لحاظ زبان نوشتاری دچار یک هم گسیختگی و نوسان پر دامنه هستند. شما به درستی نمی توانید تشخیص بدهید که مکتب نوشتاری رمان ما در هر دوره چه چیزی است. مکتب اندیشه‌ی ما باز گو کننده‌ی چه مفاهیمی است؟ هدف ما نسبت به تولید رمان چه چیز است؟ جامعه‌ی هدف کدام است؟ اگر ما برای انسان ایرانی رمان می نویسیم آیا صرفاً کاربرد اصطلاحات زبانی عامیانه و دیالوگ های مرسوم ما را به همه اهدافمان می رساند. به روز بودن اطلاعات نویسنده از خود و جامعه ای که درون آن زندگی می کند و سپس جهان متحول و سریعی که پیرامونش در هر روز شکل و قوانین مربوط به خودش را پیدا می کند بیش از گذشته مطرح است. با این تعریف نویسنده فقط راوی و بازگو کننده  صرف نیست بلکه طبیبی است که هم جامعه را بازگو می کند هم درد ها و ضعف های ریز و درشت را نشان می‌دهد. در چند دهه اخیر خیلی ها بر این باور بودند که نویسنده سالم و واقعی همانند تعاریفی که از انتلکچوال بودنش بر می‌آید باید قانون و راه و روش درمان هم بنویسد(همان تأثیر گذاری رمان بر دنیای پیرامون نه فقط تأثیر پذیری) با این حال عده ای هنوز پافشاری می‌کنند بر تعاریف کلاسیک و بیان می کنند که نباید نویسنده پایش را از روایت فراتر بگذارد، هر کاری می خواهد انجام بدهد ولی تولید جریان معکوس جزو وظایف اصلی یک نویسنده نیست. این سوال پیش می‌آید که اگر نویسنده فقط نقش راوی و بیان گر دنیای درون و بیرون خود هست پس چه از لحاظ سلبی و ایجابی حضورش چندان فرقی به حال جامعه اش نمی کند هر کسی می تواند برای خودش نویسنده باشد یا بشود. رمان نویس فارسی باید این سوال را از خودش و دیگران مطرح کند که هدفش از نوشتن و خرج کلمات و تولید رمان چیست اگر جواب قانع کننده ای نتواند در این مورد خاص حداقل برای خودش پیدا کند آن محصول جز از بین بردن چندین درخت و حرام کردن کاغذ و زمان دیگران اثری در بر نداشته.
نکته مهم در این بین آن است که تولید جریان معکوس(از دنیای رمان به دنیای بیرون) نه به صورت عریان در میانه نوشته بلکه باید در ذهن خواننده شکل بگیرد و این اوج هنر یک نویسنده و تأثیر گذاری یک رمان می‌تواند باشد که پیام آن توسط مخاطب دریافت شود. رمان فارسی از جهاتی نه می تواند  و نه باید دنباله رو نمونه های غربی اش باشد از لحاظ آنچه که گفته شد همیشه این تفاوت های بنیادی اند که اثر منفی خودشان را خواهند گذاشت، اگر نویسنده‌ی ایرانی به ظرافت این نکته پنهانی پی ببرد که باید هم راوی و هم جریان ساز در ذهن ایرانی و انسان فرا ملیتی باشد می تواند به موفقیت نسبی در کوتاه مدت دست پیدا کند . باید تولید اندیشه قبل از تولید کلمات به فراخور بسترهای سالم زبانی فارسی به منظور دوام یک رمان و خارج کردنش از پرتگاه تاریخ مصرف داشتن را در نظر گرفت. اینجا تأکید به داشتن چنین بستر سالم زبانی بیش از دیگر مواد ادبی رمان اهمیت پیدا می‌کند. برای روشن شدن منظور به بخشی از مصاحبه‌ی* آقای حسنی با خانم گلی ترقی توجه کنید:
از کارها و فضای امروز ادبیات شروع می کنم . ازکارهای دوستان خوب نویسنده.
بانو خوب می شنود و گاه گاهی درباره بعضی ها می گوید :«می دانم خوانده ام »
تعجب می کنم و می پرسم :«چطور حاضر شدید این کتاب ها ر ا بخوانید ؟»
می گوید :«به دستم رسید برای داوری در یک جایزه ادبی . »
نظرش را می پرسم درباره کارهای این چند سال اخیر .اخمی می کند و نگاهش را به صورتم می دوزد و می گوید :«اونجا چه خبره ؟چرا اینجوری می نویسید شما ها اونجا ؟»
«چه جوری می نویسیم بانو ؟»
«من خیلی به زبان حساسم .شلختگی در زبان اصلا برای من قابل قبول نیست .زبان نوشته های جدید در ایران همه اش شلخته است . اصلا ادبیات ایران فرم دیگری به خود گرفته و چسبیده به رابطه جوان ها و دخترها و پسرها و کافی شاپ رفتن ! این نوشته ها برای اصلا من قابل خواندن و تحمل نیست .این جدید ها انگار چیزی از فکر و ساختمان رمان بلد نیستند . این اصطلاحات چیه وارد ادبیات می کنند ؟ادبیات را داغون می کنند . اصطلاحات خارجی تا حدی می تواند وارد زبان ما شود .مثلا طرف برداشته نوشته : " سِتَم ناجور بود ؟" من اولش نفهمیدم منظور نویسنده از این عبارت چیه ...بعد خیلی دقت کردم فهمیدم منظور نویسنده اینه که یعنی ترکیب لباسم درست نبود . خوب این یعنی چی ؟؟ نوشته ها پر از غلط . هیچ چیز سرجای خودش نیست .نه "را" سرجای خودش هست و نه "از" و اینطوری ساختار جمله ها به هم می ریزدو حرفی که قصد گفتنش را دارید خفه در گلو می ماند .شما "را" را نمی توانید حذف کنید . شاید "که"را بتوان جایی حذف کرد اما "را"را نمی توان مطلقا حذف کرد چون متن مثل تلگراف می شود »
به راحتی می‌شود دریافت که این بستر زبانی در این سال ها به شدت در حال محو شدن می باشد. جدای از داشتن و نداشتن بستر اندیشه و زیبایی شناسی در جامعه ایرانی باید رمان فارسی خودش را از بیماری های دوره ای این چنینی نجات بدهد. در آن صورت رمان خود تولید کننده‌ی رمان های بعدی و دنیای مختص به خودشان می شود و سپس ما می‌توانیم ادعا کنیم که پایه های ادبی امان را مستحکم تر نموده ایم. در همین بین نویسندگان پیش رو باید در دوره ای به فکر جریان سازی ادبی بر پایه تجربیات بومی خودشان باشند. و این تجارت ادبی را که دهه هاست به صورت یک طرفه در حال جریان است را شکل و شمایلی دیگر ببخشند و ما را از تنها مصرف کننده بودن اندیشه ها و فرم ها در آورند. شناخت دقیق و عمیق جامعه خود و جامعه جهانی با توجه به ساختار های جدیدی که دنیای مدرن به خود گرفته است در چنین بستر های سالم زبانی نیاز رمان ایرانی بیش از هر زمان دیگر است. کلام آخر این‌که ما بیشتر از آنکه به فکر چه‌گونه‌گی نوشتن رمان فارسی باشیم باید به «چرا» ای نوشتن رمان بپردازیم. سوالی که بسیاری از نویسندگان با سابقه ما چون گلشیری هوش‌مندانه از خودشان پرسیده‌اند. «چرا می‌نویسم؟»
*هم نشینی عصرگاهی نویسنده ،خواننده و کاراکتر
http://talkhzibast.persianblog.ir/post/362

1 comment:

Anonymous said...

من کتاب های گلی ترقی خوندم، خیلی قشنگ و واضح
این متن شما عالی بود منتظر ایده های جدیدت هستم