Leaf, Glacier Bay National Monument byAnsel Adams
منصوره اشرافی
وضعیت چاپ و نشر کتاب براستی برای نویسنده مایوسانه دلسرد کننده و نومیدانه است.
کدام نویسنده ای دوست دارد چندین سال صبر کند و انتظار بکشد تا سخنش، حرفش،افکارش و نوشته امروزی اش، سالها بعد به دست مخاطبش برسد و همیشه ارتباط خودش را با جامعه و مخاطبانش به چند سال عقب تر موکول کند و به جای اینکه از نظر فرهنگی جمعیت کتابخوان با افکار روز و اکنونی یک نویسنده روبرو باشند ناچارند همیشه افکار و نگرش و نوشته های سالهای پیش او را در مقابل داشته باشند، و این براستی وضعیتی اسفناک و حرکتی رو به عقب است.
وضعیت چاپ و نشر کتاب برای نویسنده ای که ازنوشتن کتابش تا ورود آن به بازار و رسیدن به دست مخاطب( البته رسیدن فرضی چون با وضعیت نا بسامان و نابهنجار پخش کتاب فکر می کنم بر زمان پروسه رسیدن به دست مخاطب افزوده می شود) حداقل چیزی بین دو تا چهار سال به طول می انجامد براستی مایوس کننده، دلسرد کننده و نومیدانه است و دقیقا می تواند به این معنا باشد که کتاب نقشی در زنده نشان دادن فرهنگ ادبی روز جامعه ندارد.
مادر کجای جهان ایستاده ایم و کانال ارتباطی ما در عرصه ادبیات با دنیای اطرافمان چیست؟
آیا ما از فرهنگ روز دنیا و کشورمان از طریق کتاب می توانیم با خبر شویم، وقتی پروسه چاپ و انتشار کتاب چیزی بین چندین سال است . واقعا فکر کرده ایم که چقدر از ادبیات جهان عقب ایم؟
در طول سال حدود هفتاد الی صد هزار اثر ادبی چاپ اول در دنیا منتشر میشود. فکر میکنید چند تا از این کتابها به ایران میآید؟ فکر نمی کنم در طول سال به چند صد تا برسد.
در طول سال نویسندگان و هنرمندان ما چقدر اثر ادبی بوجود می آورند و چقدر از آنها در همان سال و به موقع منتشر می شوند؟
درست است که ما مردمی کهنه گرا ییم . درست است که جامعه ایرانی در مورد نویسندگان جدید ریسک نمی کند اما آیا دنیای ادبیات ما ، دنیایی که ما از ادبیات جهان می شناسیم در همین نام هایی خلاصه شده است که ترجمه شده و در نهایت توانسته پشت ویترین کتاب فروشی ها قرار بگیرد. دنیایی که ما از ادبیات امروزمان خودمان می شناسیم همین هایی هستند که بعد از سالها انتظار و گاه در پشت ویترین کتابفروشی و یا بعضا در انبارها ی ناشران قرار گرفته اند؟
در کشوری که گفته شده سه برابر تعداد خوانندگان حرفه ای ، ناشر وجود دارد(چیزی در حدود نه هزار ناشر ) نه هزار ناشر برای جامعه ای که تیراژ کتاب در آن به هزار هم نمی رسد،ضمن آنکه هر سال بر تعداد انها افزوده می شود و اکثرا هم به دنبال ایجاد حرفه ای برای خود هستند نه پرداختن به یک کار فرهنگی مفید و پر ثمر. اما این تعداد ناشر تامین کننده خوراک فکری جامعه هستند؟ آیا نباید راه های اجرایی برای دست یابی به این خوراک فکری را آسانتر کرد و یا لااقل موانع موجود برای دست یابی به این خوراک را از میان برداشت و پاسخی به نیاز های جامعه در جهت فکری و فرهنگی داد؟
وقتی برخی از ناشران و نویسندگان از ممیزی کتاب ، از روندلاک پشتی مجوز دادن به آثار و از کتابسازی گلایه می کنندباید گفت که این مشکلات اولین ضربه اش به خود آنها و نویسندگان و دومین ضربه اش به فرهنگ جامعه وارد می شود که این ضربه دومی خطرناک تر و مهلک تر و نابود کننده تر از اولی هست و در ذات خود معضلی کاملا اجتماعی و فر هنگی و عمومی است.
البته غیر از مسله ممیزی کتاب ما چندین نوع سانسور دیگر هم داریم. اول سانسوری که نویسنده بر نوشته خود اعمال می کند تا کتابش بتواند از فیلتر سانسور حاکم فرار کند. دوم سانسوری که ناشران بر نوع کتاب اعمال می کنند. چگونه؟ ناشر ترجیح می دهد فقط قصه و رمان و نمایشنامه چاپ کند. چرا که به تنها چیزی که فکر می کند فروش و نتیجه آن که سود دهی خوب باشد است. آیا این همان یک بعدی کردن ادبیات نیست و با این روند انتظار هم داریم که ادبیاتمان رشد کند؟ آیا ادبیات فقط قصه و داستان است؟ ...
در این موارد و موضوعات آن قدر می توان مطلب نوشت که طومار ها شود، از رفتار سودجویانه برخی ناشران، از عدم مطلق حمایت از نویسندگان از وضعیت چاپ و نشر و غیره و غیره...
نشر و معضلاتش
اینکه وقتی جامعه ای بیمار باشد وضعیت فرهنگی هم در آنجا بیمار است. ناشران ما با وجودی که مدعی هستند کاری فرهنگی دارند، اما در واقع به طور عمده نوعی کاسبان فرهنگی نما هستند. این مسله ای عام در مورد تمام آنها نیست ولی در بر گیرنده طیف وسیعی از آنهاست. ناشرانی که اغلب در مواجه با نویسنده آنقدر از اوضاع بد اقتصادیشان و گرانی و غیره، گله و آه و ناله می کنند که نویسنده فکر می کند اینها فرهنگیترین و در عین حال مورد ظلم قرار گرفته ترین قشر جامعه هستند و اگر پولی هم بابت کتابت به تو نمی دهند، در واقع حقشان است. در حالی که اگر در مقام مقایسه بر آییم می بینیم که تنها نویسندگان هستند که صدها بار وضعیتشان از ناشران بدتر و غیر مطلوب تر است. آنوقت در این شرایط کسانی مثل ناشر، از همین نویسندگان انتظار چشم پوشی از حق و حقوق اندکشان را دارند.
در اینجا همه چیز جایش عوض شده و تغییر کرده است. ناشر انتظار دارد حتی از جانب نویسنده هم حمایت شود و بدبخت کسانی هستند که در اینجا نویسنده اند و هیچ کس و هیچ چیز و هیچ کجا از آنها هیچگونه حمایتی نمی کند تا بداند لااقل از طریق نوشتن و قلمش بتواند یک زندگی متوسط و معمولی را داشته باشد.
مشکلات ناشران به جای خود، اما مشکلات نویسندگان را نیز نمی توان نادیده گرفت. ناشر انتظار دارد که نویسنده مشکلات حرفه ای اش را درک کند و تا جای ممکن در جهت منافع او حرکت کند . بهر حال ناشر غیر از اینکه حرفه ای با ظاهر فرهنگی دارد جنبه اقتصادی قضیه هم برایش بسیار مهم و عمده تر است. اما در این میان آیا نویسندگان هم چنین انتظاری از ناشران دارند؟ من فکر می کنم هیچ دیواری کوتاهتر از دیوار نویسنده وجود ندارد چون تنها اوست که هیچگاه نمی تواند به ندای وجدان تجاری خویش گوش بسپارد.
حقوق نویسندگان در ایران
در کشور ما نویسندگی به عنوان یک شغل جا نیفتاده است. نویسنده با تعدا د 1000 تایی کتاب چقدر میخواهد حقالتالیف بگیرد که بتواند در این جامعه زندگی کند؟ شاید اگر نویسندهای مجبور است کارهایی را منتشر کند که ارزش هنری بالایی ندارد و یا سفارش نویسی میکند به همین مشکل برمیگردد.
در بیشتر کشورهای دنیا شغلی به نام نویسندگی دارد، اما در کشور ما نه تنها هیچگونه حمایت آنچنانی از نویسندگان نشده بلکه بندرت حتی شغلی به نام نویسندگی هم برسمیت شناخته شده است. نویسنده به خاطر داشتن عایدی کمی از جانب کتابهایش و شناخته نشدن شغلش همواره در زندگی دچار مشکلاتی خاص بوده و مجبور است کارهای نه چندان ارزشمندی را به خاطر گذران زندگیش انجام دهد. باز به ناچار دوباره همان سوال قدیمی و تکراری به ذهن خطور می کند که چرا ادبیات ما جهانی نمی شود.
بنابراین
ادبیا ت اینترنتی را جدی بگیریم
البته پوشیده نیست که در حال حاضر تمامی بار ادبیات بر دوش کاغذ گذاشته نشده است و در این میان اینتر نت،سهمی را از آن خود کرده است. ما بنا بر سبک و سیاقی دیر پا عادت کرده ایم که به ادبیات _ غیر از مقوله شفاهی آن _ به چشم کلمات نوشته شده بر کاغذ نگاه کنیم ، ادبیات را تا به حال در قالب کلاسیک آن یعنی کتاب شناخته ایم و با آن انس گرفته ایم . گما ن می کنیم ماندگاری نوشته ها و کلمات بر روی کاغذ متحمل تر و ماند گار تر است ، در حالی که اکنون و در عصر حاضر به خاطر سهولت در ارتباطات ادبیات اینتر نتی می تواند خیلی راحتر ، زودتر و سریعتر به دست مخاطبان خود برسد .
خصوصا که الان ادبیات کاغذی ما در شرایطی به سر می برد که از هر 1000 نسخه کتاب داستان و یا شعری که چاپ می شود_ باز داستان وضعش از شعر بهتر است _ صد عدد آن بیشتر به فروش نمی رسد و بقیه یا تحویل نویسنده داده می شود که خودش یک فکری به حال آنها بکند و یا اینکه آن قدر در انبارهای ناشران و پخشی ها و ...بماند تا روزی که تمام شوند که آن روز هیچگاه چندان نزدیک هم نبوده است .
ادبیات جدی در اینترنت مخاطبان خاص خودش را یافته است و کسانی که در این زمینه فعالیت می کنند با جدیت کار خود را دنبال می کنند. کم نیستند سایت های شعر و داستان و نقد ادبی که پر از مطالب ارزشمند هستند . خلاقیت لزومی ندارد که حتما خودش را با خودکار و قلم و بر روی کاغذ بروز دهد . اکنون آن را می توان در صفحات بیشمار وب نیز یافت.چرا که نویسنده فقط به نوشتن فکر می کند و اینکه چطور نوشته اش را به دست مخاطب برساند . هر چند که ادبیات اینترنتی در ایران نوپا تلقی می شود ولی بدیهی است که به تدریج به تکامل خواهد رسید و تاثیر گذاری فرهنگی ا ش بی شک قطعی خواهد بود.
در همین راستا بهتر است به جریان ادبیات در اینترنت به چشم جدی تر ی نگریسته شود و آن را به مثابه یک پدیده راحت ، سریع و کم خرج برای ارتباط میان نویسنده و خواننده به شما ر آورد. با نگاهی به ادبیات نگاشته شده در اینترنت می توان دریافت که بسیاری از آنها قابل تامل و بحث است . بنابراین به ادبیاتی که در اینترنت جریان دارد جدی تر نگاه کنیم.
1 comment:
با سلام...
خوب یا بد بودن همیشه دومقوله به حساب می ایند ولی بد همیشه پر معنا تر هست .
دوست دارم تعمق بیشتر از سوی مسئولین در حوزه نشر و کتب صورت بپذیرد ولی آنچه باعث می گردد سهل انگاری و نبود افراد متخصص در حوزه های تصمیم گیری موجب ارتجاع در حوزه ها می گردد .ایران جز کشورهایی هست که تاکنون به کنوانسیون بین المللی نشر کتب نپیوسته است و با مشکلاتی که شما اشاره کردید حق مالکیت فکری و معنوی نویسندگان از بزرگترین مشکلات این حوزه به شمار می آید و امیدوارم در این زمینه گوش نظری بر متن داشته باشید
Post a Comment