شاید نبودن بودن باشد بی حضور تو
بی آنکه تو به چیدن نیمروز روی
گویی که نیلگون گلی باشد، بی آنکه تو گام نهی
دیر تر بر مه و خشت ها
بی آ ن نور که در دست های خود داری
نوری که شاید دیگران زرینه اش نبینند
نوری که شاید کسی نداند
که چون سر چشمه ی سرخی گل سرخی می روید.
گویی که نیلگون گلی باشد، بی آنکه تو گام نهی
دیر تر بر مه و خشت ها
بی آ ن نور که در دست های خود داری
نوری که شاید دیگران زرینه اش نبینند
نوری که شاید کسی نداند
که چون سر چشمه ی سرخی گل سرخی می روید.
بی آنکه باشی، باری، بی آنکه آمده باشی
نا غافل، شورآفرین، تا زندگانی مرا بشناسی
تند باد بو ته ی گل سرخ،گندم باد،
نا غافل، شورآفرین، تا زندگانی مرا بشناسی
تند باد بو ته ی گل سرخ،گندم باد،
زان پس هستم، زیرا تو هستی،
زان پس هستی، هستم و هستیم،
و به پاس عشق خواهم بود،خواهی بود،خواهیم بود.
زان پس هستی، هستم و هستیم،
و به پاس عشق خواهم بود،خواهی بود،خواهیم بود.
پابلو نرودا - ترجمه فرهاد غبرایی
No comments:
Post a Comment