.
ای شب،
ای شب نرم و سبکبال
می خرامی در کنارم
ای شب،
ای اندوه جاوانه ی همیشگی
ای تیره گی مدام
که مرا در خود پنهانی
ای شب،
آن هنگام که در خلوت های دورت
ستاره ای رخشان،
طلوع می کند
و می بارد بر سینه خاک،
هم چون آذرخشی بی تاب
جان بی قرار مرا
نیز،
دریاب.
No comments:
Post a Comment