یک شعر از کتابم " مرگ خلاصه شد"
-----------------------
"مهتاب"
چون دلداری،
تن می سپارم به افسون ِ ماه،
کز پشت پنجره،
آغوش گشوده بر من.
رشته های مهتابی ات را می بافم
نرم و شفاف
تا بیاویزم از آن
رو به سویت.
ای رویای مدور
ماه!
مرا در خود،
گم کن
-----------------------
"مهتاب"
چون دلداری،
تن می سپارم به افسون ِ ماه،
کز پشت پنجره،
آغوش گشوده بر من.
رشته های مهتابی ات را می بافم
نرم و شفاف
تا بیاویزم از آن
رو به سویت.
ای رویای مدور
ماه!
مرا در خود،
گم کن
No comments:
Post a Comment