از کتاب فرشته ای در خانه

فروغ معشوق خود را به ديده ی ياري رسان، هستي بخش، نجات دهنده و پناهگاه نگريسته است. اما وجه ديگري که در شعر فروغ دیده مي شود و در شعرهاي عاشقانه شاعران مرد تقريبا وجود ندارد، اين است که فروغ معشوق را " سرچشمه آگاهي " و" دريافت هاي نو"  مي­داند و او را تجسم بخش شکفتن و رستن قرار مي­دهد . این مسله بسیارمهم و قابل توجه و تامل است. زیرا بندرت شاعران مرد معشوق خود را سرچشمه آگاهی و دریافت های تازه دانسته اند. بندرت و شاید هرگز این تعبیر در مورد معشوقه های شاعران مرد، یعنی در مورد زنان، به کار رفته است و آنها هیچ گاه بیان نکرده اند که از طریق معشوق خود، یعنی از طریق زن، به آگاهی های تازه و دریافت های نو و جدید تفکر رسیده­اند. در این جا نکته مهم این است که شاعر ِزن جدا از نگاه مادی و جسمانی به معشوق خود، به بعد فکری و معنوی و عقلانی معشوق نیز توجه داشته است، بر خلاف روش شاعران مرد که مهم ترین بُعدی که از معشوق مطرح کرده اند، جسمانی بوده و به نوع تفکر و اندیشه معشوق خود نیم نگاهی هم نداشته و نینداخته اند." تو چه هستي/ جز يک لحظه/ يک لحظه که چشمان مرا/ مي گشايد / در برهوت آگاهي؟"
فروغ معشوق را بدين خاطر مي­ستايد که او را معنادهنده خود و زندگيش مي­داند. او معشوق خود را با تمام ابعاد انسانی­اش می ستاید. او از معشوق به عنوان يک نيروي مکمل صحبت نمي­کند بلکه همه هستي خود را با در نظر گرفتن تمام ابعاد در وجود او مي­يابد. در مقایسه نگاه زنانه فروغ و نگاه مردانه شاملو به معشوق در می­یابیم، که شاملو در عاشقانه های خود استوار و پا برجا از فردیت خود سخن می­گوید و از بودن معشوق نیرویی مضاعف پیدا می­کند که این نیروی مضاعف را هم چون یک سلاح برای رویارویی در برابر دشمنان به کار می­برد و بر عکس آن، فروغ معشوق را بدین خاطر می­خواهد و می­ستاید که او را به عنوان تمامیت معنا دهنده خود و زندگیش می­داند.

** منصوره اشرافی- از کتاب "فرشته ای در خانه" نشر شور افرین 1393



No comments: